سالک

سالک
رونده
راه رونده و مسافر
در اصطلاح تصوف، طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد.

سالک دو طریق اند؛ سالک هالک و دوم سالک واصل و اما سالک هالک آن را گویند که در ابتدای حال مقید مجاز شود و از حقیقت بازماند و مطلوب و مقصود همان چیز داند. و سالک سالک واصل آن را گویند که در آغاز سلوک محکوم بحقیقتی شده باشد و برنده ٔ لااله الا اﷲ، جمله بتان مجازی را از صحن سینه پاک سازد چنانکه اثر غیرنماند و از قید اطلاق هر دو از عدم بشهود آید و فانی در توحیدمطلق شود و بی نام و نشان گردد

1

کاربردهای سالک

  • که ای سالک چه در انبانه داری

    بیا دامی بنه گر دانه داری

  • در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

    در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

  • تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رونده بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه بی در

  • من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده ای در کنار مجلس گذر کرد و دور آخر در او اثر کرد و نعره ای چنان زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس بجوش

  • روز و شب سالکان راه تواند

    سفته گوشان بارگاه تواند

  • پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر و جر منافع و دیدن عجایب و شنیدن غرایب و تفرج بلدان و محاورت خلان و تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکتسب و معرفت یاران و تجربت روزگاران چنانکه سالکان طریقت گفته