-
-
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
-
زاهد ظاهرپرست خبری از حال ما ندارد. هرچیزی که در مورد ما بگوید ناراحت نمیشویم
-
-
-
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
-
در راه رسیدن به دوست، هر اتفاقی که برای رهرو پیش بیاید، برای او خیر است. هر کسی که در راه راست افتاد، دیگر گمراه نمیشود
-
-
-
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
-
نمیدانیم که در بازی روزگار بر ما چه خواهد گذشت. علی الحساب، پیادهای به جلو خواهیم راند. در بازی شطرنج رندان، جایی برای شاه وجود ندارد و شاه نمیتواند جلوهگری کند.
-
-
-
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
-
این آسمان بلند که در عین سادگی، نقش و نگار بسیاری دارد چه چیزی است؟ هیچ دانشمندی در جهان از این معما (سرنوشت) آگاهی ندارد.
-
-
-
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
-
خدایا! این چه نیازی است و این چه حکمتی است که مقرر گردیده است؟ که در درون این همه زخم پنهانی وجود دارد و امکان آه کشیدن هم وجود ندارد!
-
-
-
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
-
مثل اینکه خزانهدار ما حساب و کتاب نمیفهمد که این فرمان حکومتی هیچ نشانی از «برای رضا خدا بودن» ندارد
-
-
-
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
-
به هر کسی که میخواهد بیاید، بگو بیاید و هر چه که میخواهد بگوید، بگو بگوید. در این درگاه، غرور و ناز و نگهبان و دربان وجود ندارد.
-
-
-
بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
-
این راه و رسم یکرنگان است که به میخانه میروند. کسانی را که خود فروختهاند به محله میفروشان راه نمی دهند.
-
-
-
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
-
هر عیبی که هست، از این قد و قامت ناساز و نامتناسب ما است وگرنه خلعت تو برای اندام کسی کوتاه نیست
-
-
-
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
-
خدمتگزار پیر میفروش هستم که لطفش همیشگی است وگرنه لطف شیخ و زاهد گاهی هست و گاهی نیست
-
-
-
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست
-
اینکه حافظ در جایگاه بالا نمینشیند به دلیل بزرگ منشی و طبع بلند اوست. عاشقی که بسیار شراب خواری میکند، در بند مال و مقام نیست
-
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/زاهد-ظاهرپرست-از-حال-ما-آگاه-نیست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
حال
- حال
- حالت
- جذبه . حالتی خاص ّ که صوفیان را دست دهد. شور و وجد مکاشفه، خوش شدن صوفی
اکراه
- اکراه
- ناخوش داشتن
طریقت
- طریقت
- روش، سیرت
- مسلک
- سیرت اهل سلوک
سالک
- سالک
- رونده
- راه رونده و مسافر
- در اصطلاح تصوف، طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد.
صراط
- صراط
- راه
رندان
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
بیدقی
- بَیدَق
- مهره پیاده (سرباز) در بازی شطرنج
استغناست
- استغنا
- استغناء
- توانگری، بینیازی
مجال
- مجال
- جولانگاه، فرصت
طغرا
- طغرا
- طغرا، نوشتهها و علائمی بوده است که به شکل منحنی در بالای فرمانهای پادشاهی نوشته میشده است. طغراکش کسی بوده است که این خطوط را رسم مینموده و معمولا کار او، کاری جدا از منصب دیوانی شمرده میشده است.
صاحب دیوان
- صاحب دیوان
- عهده - دار خزانه و امور مالی دولت
حسبه
- حسبه
- مزد، اجر، ثواب
حاجب
- حاجب
- ابرو
- بازدارنده، مانع
- پردهدار، دربان
تشریف
- تشریف
- خلعت: لباسی که امرا و سلاطین به کسی میبخشند برای بزرگ گردانیدن او
خراباتم
- خرابات
- جمع خرابه. ویرانه ها
- میخانه، میکده، شراب خانه
- قمار خانه
- در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادتهای نفسانی
پیر
- پیر
- سالخورده
- مراد، مرشد
- دانا، خردمند
دردی
- دُرد
- ته نشین، رسوب، تیرگی (شراب و روغن و ...)
- مطلق شراب