کاربردهای خرابات
-
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانه ای نپیمودن
-
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
-
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
-
نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
-
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
-
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
-
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات
-
ره به خرابات برد عابد پرهیزگار
سفره یکروزه کرد نقد همه روزگار
-
بس که خرابات شد صومعه صوف پوش
بس که کتبخانه گشت مصطبه دردخوار
-
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه ایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانه ایم
-
بانگ برآمد زخرابات من
کی سحر اینست مکافات من
-
بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست
ای مجلسیان راه خرابات کدامست
-
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
-
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم
-
بیا ساقی آن بکر مستور مست
که اندر خرابات دارد نشست
-
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته ست بر وی به سرانجامی
-
در خرابات مغان با پیر هم منزل شویم
کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
-
هرگز نبرده ام به خرابات عشق راه
امروزم آرزوی تو درداد ساغری
-
هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیک نامان در خرابات آب جوست
-
هم از قبله سخن گوید هم از لات
همش کعبه خزینه هم خرابات
-
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
-
مسجدیئی بسته آفات شد
معتکف کوی خرابات شد
-
کعبه مرا رهزن اوقات بود
خانه اصلیم خرابات بود
-
چشم ادب زیر نقاب از منست
کوی خرابات خراب از منست
-
گر نه قضا بود من و لات کی
مسجدی و کوی خرابات کی