-
-
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم
-
برخیز تا جامه صوفیانه را به میخانه ببریم (و با دادن آن، شراب بگیریم). گزافهگوییهای صوفیانه را به بازاری ببریم که در آن، یاوه خرید و فروش میشود (سخنان صوفیان، چرندیاتی بیش نیستند)
-
-
-
سوی رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
-
دلق بسطامی و سجادهای را که صوفیان با آن از کرامات خود لاف میزنند، به عنوان سوغات سفر، به دست رندان قلندر بسپاریم.
-
-
-
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم
-
برای آنکه همه گوشه نشینان و عزلت گزیدگان به نوشیدن شراب صبحگاهی روی بیاورند، چنگ زن بامدادی را به در منزل پیشوای مناجات کنندگان بفرستیم
-
-
-
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
-
عهد و پیمانی که با تو در وادی ایمن بستیم را همانند موسی، در حال گفتن «ارنی» به میقات ببریم. (پیمانی را که برای تصفیه دل بسته بودیم، اجابت نماییم)
-
-
-
کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنیم
علم عشق تو بر بام سماوات بریم
-
دربالای کنگره آسمان، بر طبل شکوه تو بکوبیم. علم عشق تو را به اعلی درجه برسانیم
-
-
-
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم
-
همگی، فردا، در صحرای قیامت، به نشانه افتخار، خاک کوی تو را بر بالای سر بگذاریم.
-
-
-
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مکافات بریم
-
و اگر زاهد بخواهد با سرزنش کردن ما، در راهمان مشکل ایجاد کند، او را از باغش به زندان مکافات بیندازیم
-
-
-
شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
-
از لباس صوفیانه آلوده خودمان خجالت بکشیم اگر با این دانش و هنر و مهارت، سخنی از کرامات بر زبان بیاوریم.
-
-
-
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
-
اگر دل نتواند بفهمد که این حال چه ارزشی دارد و برای آن کاری انجام ندهد، بخاطر آنکه چیز زیادی از این احوالات کسب نکردهایم، بسیار شرمنده خواهیم شد.
-
-
-
فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
-
بلند شو که از این آسمان پر نقش نگار، آشوب صادر میشود و از شر این آفاتی که از آسمان میبارد، به میخانه پناه ببریم.
-
-
-
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
-
آخر تا کی باید در این بیابان فنا گم شد؟ بیا نشانی راه را بپرسیم شاید توانستیم گنجینه را پیدا کنیم
-
-
-
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
-
ای حافظ! بر درگاه هر شخص پست و فرومایهای گریه نکن! بهتر آن است که حاجات و مطالبات خود را در نزد خداوند مطرح نمایی!
-
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/خیز-تا-خرقه-صوفی-به-خرابات-بریم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
خرابات
- خرابات
- جمع خرابه. ویرانه ها
- میخانه، میکده، شراب خانه
- قمار خانه
- در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادتهای نفسانی
خرقه
- خِرقه
- لباسی که از وصله شدن تکه پارچههای گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
طامات
- طامات
- گفتار بیهوده، سخنان پرت و پلا، اراجیف. لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود.
صوفی
- صوفی
- پشمینه پوش
- پیرو طریقه تصوف
شطح
- شَطح
- حرف ها و سخن های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می راند.
خرافات
- خرافات
- سخنان پریشان و نامربوط
رندان
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
دلق
- دلق
- خرقه، جامه درویشان
قلندر
- قلندر
- شخص مجرد و بیقید
- درویش (بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات و عبادات)
بسطامی
- بایزید
- بایزید بسطامی
-
- طیفور پسر عیسی پسر آدم پسر عیسی بن علی بسطامی، بزرگترین عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است که سال وفات او 261 یا 262 هجری قمری بوده است.
دلق بسطامی
- دلق بسطامی
- نوعی لباس صوفیانه یا قلندرانه دانستهاند که پوشیدن آن بین قلندران رایج بوده است.
چنگ
- چنگ
-
- از سازهای زهی باستانی ایران. در زمانهای قدیم، به جای سیمهای فلزی، از تارهای ابریشم بافته شده، برای ایجاد صدا، استفاده میشده است.
صبوحی
- صبوحی
- می صبحگاهی
جام
- جام
-
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
پیر
- پیر
- سالخورده
- مراد، مرشد
- دانا، خردمند
وادی
- وادی
- رودبار
- دره
- صحرا، بیابان
میقات
- میقات
- وقت، هنگام کار
- محل احرام بستن حاجیان
ارنی
- اَرِنی
- بنما مرا. و این اشارت است بقصه ٔ موسی علیه السلام : قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7)؛ گفت موسی (ع ) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو
وادی ایمن
- وادی ایمن
- وادی مقدس را گویند و آن بیابانی و صحرایی است که در آنجا ندای حق سبحانه و تعالی به موسی علیه السلام رسید
- (در اصطلاح عرفا) طریق تصفیه ٔ دل
کوس
- کوس
- دُهل ، طبل بزرگ .
کنگره
- کنگره
- بلندیهای هر چیز
- چیزهایی که بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر ساخته میشود
- پرهای روی کلاهخود، زینتهای بالای تاج
ناموس
- ناموس
- قاعده، دستور، احکام الهی
- ادعا، کبر، خودپسندی
- راز
- آبرو، نیکنامی
- بانگ، صدا
- ریا و ریاکاری
سماوات
- سماء
- سماوات
- آسمان (سماوات جمع سماء به معنی آسمان است)
مباهات
- مباهات
- تفاخر
- غرور،خود بینی
- سرفرازی
مکافات
- مکافات
- پاداش، جزا
وقت
- وقت
- حالی است که در سر بنده پدید میآید و او با آن حال آرام است. وقتی است که سکون بر عارف واجب است. از این رو میگویند «عارف ابن الوقت است» یعنی عارف، ظاهراً و باطناً تابع وقت است.
فتنه
- فتنه
- آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
مقرنس
- مقرنس
- بنای بلند با سقف آراسته به نقش و نگار
مهمات
- مهمات
- کارهای بزرگ و دشوار، جمع مهمه
سفله
- سفله
- پست و فرومایه
قاضی حاجات
- قاضی الحاجات
- برآورندة نیازها، نامی است از نام های خدای تعالی