وقت

وقت
حالی است که در سر بنده پدید می‌آید و او با آن حال آرام است. وقتی است که سکون بر عارف واجب است. از این رو می‌گویند «عارف ابن الوقت است» یعنی عارف، ظاهراً و باطناً تابع وقت است.
  • در نفایس الفنون آمده است: وقت را صوفیان بر سه معنی اطلاق کنند:
    • بر وصفی که بر بنده غالب باشد مانند قبض یا بسط و حزن یا سرور و صوفی ابن الوقت هر جا که حالی موافق حال خود بیند بر صحت آن حکم کند و اگر برخلاف آن بیند آن را مختل داند و این وقت هم سالک را و هم غیرسالک را تواند بود.
    • بر حالی که برسبیل هجوم و مفاجات از غیب روی نماید و به غلبه تصرف سالک رااز حال خود بستاند و منقاد حکم خود گرداند و این وقت خاصه ٔ سالکان است و آنچه گفته اند الصوفی ابن وقته اشارت است به این وقت .
    • بر حالی که متوسط است میان ماضی و مستقبل ، چنانکه گویند فلان صاحب وقت است یعنی اشتغال به اداء وظایف زمان حال و اهتمام به چیزی که اهم و اولی بود در آن زمان او را از تذکر ماضی و تفکر مستقبل مشغول میدارد و اوقات را ضایع نمیگذارد، چنانکه گفته اند: من ادرک وقته فوقته وقت و من ضیع وقته فوقته مقت اشارت بدین وقت است .
  • در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است: آنچه بر عبد وارد میشود و در او تصرف میکند و او را به حکم خود میگرداند از ترس و غم و شادی و ازاینرو گفته اند: الوقت سیف قاطع، زیرا به حکم وقت کارها بریده میشود و ازاینرو گفته اند فلان به حکم وقت کار میکند،
  • در جامعالصنایع آمده است: وقت حالی است که در سر بنده پدید آید و او را بدان حال آرام بود، وقتی باشد که عارف را سکون واجب بود و وقتی باشد که شکر واجب و وقتی شکایت و هم از این گویند که عارف ابن الوقت خود است یعنی چنانکه فرزند تابع پدر و مادر باشد عارف نیز ظاهراً و باطناً تابع وقت شود،
  • در شرح مثنوی آمده است: صوفی دو قسم است : ابن الوقت و آن است که تابع وقت باشد و وقت بر او غالب آید، و ابوالوقت و آن آن است که او بر وقت غالب باشد و ابن الحال و ابوالحال همچنین است .
1

کاربردهای وقت

  • صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

    وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است

  • من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس

    حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

  • خوشا وقت شوریدگان غمش

    اگر زخم بینند و گر مرهمش

  • به سر وقتشان خلق کی ره برند

    که چون آب حیوان به ظلمت درند

  • قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند

    بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

  • وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

    ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

  • مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که بزیارت من همی آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش میباشد