-
-
مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که بزیارت من همی آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش میباشد
-
شاگردی به استاد خود گفت که چه کار کنم که از بس مردم به دیدن من میآیند، کلافه شدهام و از رفت و آمد آنان، حال من دگرگون و ناخوش میشود؟
-
-
-
گفت هر چه درویشانند مریشانرا وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر گرد تو نگردند
-
گفت از بین مراجعان خود، به آنان که فقیر هستند، پولی قرض بده و از آنان که ثروتمند هستند، پولی درخواست کن تا دیگر دور و بر تو پیدا نشوند.
-
-
-
گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین
-
اگر گدا جلودار لشکر اسلام شود (در جلو لشکر حرکت کند)، کافر از ترس اینکه مبادا گدا از او توقع و درخواست پولی بکند،
-
در اخلاق درویشان حکایت سی و هشتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-سی-و-هشتم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(1500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(1500 تومان)
اوقات
- وقت
- حالی است که در سر بنده پدید میآید و او با آن حال آرام است. وقتی است که سکون بر عارف واجب است. از این رو میگویند «عارف ابن الوقت است» یعنی عارف، ظاهراً و باطناً تابع وقت است.