در اخلاق درویشان حکایت سی و هشتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-سی-و-هشتم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (1500 تومان)

  1. مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که بزیارت من همی آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش میباشد

    شاگردی به استاد خود گفت که چه کار کنم که از بس مردم به دیدن من می‌آیند، کلافه شده‌ام و از رفت و آمد آنان، حال من دگرگون و ناخوش می‌شود؟

  2. گفت هر چه درویشانند مریشانرا وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر گرد تو نگردند

    گفت از بین مراجعان خود، به آنان که فقیر هستند، پولی قرض بده و از آنان که ثروتمند هستند، پولی درخواست کن تا دیگر دور و بر تو پیدا نشوند.

  3. گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود

    کافر از بیم توقع برود تا در چین

    اگر گدا جلودار لشکر اسلام شود (در جلو لشکر حرکت کند)، کافر از ترس اینکه مبادا گدا از او توقع و درخواست پولی بکند،

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (1500 تومان)

  • اوقات

    وقت
    حالی است که در سر بنده پدید می‌آید و او با آن حال آرام است. وقتی است که سکون بر عارف واجب است. از این رو می‌گویند «عارف ابن الوقت است» یعنی عارف، ظاهراً و باطناً تابع وقت است.