کاربردهای سفله
-
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
-
که سفله خداوند هستی مباد
جوانمرد را تنگدستی مباد
-
یکی سفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
-
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
-
حریف سفله در پایان مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی
-
بی هنران هنرمند را نتوانند دیدن همچنانکه سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد