-
-
پارسازاده ای را نعمت بیکران از ترکه عمان بدست افتاد فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد
-
فرزند انسان نیکوکاری، ثروت بسیار زیادی از ارثیه عموهایش بدست آورد. هرزگی و عیاشی را شروع کرد و اسراف در پیش گرفت. خلاصه، از دیگر گناهان، کار ناشایستی باقی نماند که نکرده باشد و مشروبی که نخورده باشد.
-
-
-
باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیاب گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد
-
خلاصه، بعنوان نصیحت به او گفتم که ای فرزند! درآمد همانند آب جاری است و لذت همانند آسیاب چرخنده. یعنی خرج زیاد کردن برای کسی مناسب است که درآمدی معین دارد.
-
-
-
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که میگویند ملاحان سرودی
-
هنگامی که درآمدی نداری، آهستهتر خرج کن. چرا که دریانوردان سرودی را میخوانند:
-
-
-
اگر باران بکوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
-
اگر در کوهستان باران نبارد، در مدت یک سال، دجله به رودخانه خشکی تبدیل خواهد شد.
-
-
-
عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت راحت عاجلی به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمندان است
-
عقل و ادب در پیش بگیر و خوشگذرانی را کنار بگذار چراکه هنگامی که ثروت تمام شود، سختی خواهی کشید و پشیمان خواهی شد. پسر بخاطر لذتی که از خوشگذرانی میبرد، این سخن را گوش نکرد و به حرف من اعتراض کرد و گفت: آسایش کنونی خود را با اضطراب ناخوشی آینده مکدر کردن، بر خلاف نظر دانایان است:
-
-
-
خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی برند از بیم سختی
-
کسانی که به نیکبختی و خواسته خود رسیده اند، چرا باید از ترس سختی، سختی بکشند؟
-
-
-
برو شادی کن ای یار دلفروز
غم فردا نشاید خوردن امروز
-
ای یار دل افروز! برو شادی کن. شایسته نیست که غم فردا را امروز بخوریم
-
-
-
فکیف مرا که در صدر مروت نشسته ام و عقد فتوت بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده
-
پس چگونه است برای من که در قله مردانگی نشستهام و پیمان جوانمردی بستهام و نقل بخشندگیام در دهانها افتاده است.
-
-
-
هر که علم شد بسخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم
-
هرکسی که به عنوان سخاوت و بخشندگی معروف شد. شایسته نیست که بر روی درهم و پول خود قفل بزند.
-
-
-
نام نکوئی چو برون شد بکوی
در نتوانی که ببندی بروی
-
هنگامی که نام نیک به بیرون و به برزن رفت، دیگر نمیتوانی که برویش در ببندی
-
-
-
دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمی کند ترک مناصحت کردم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما را کار بستم که گفته اند بلغ ما علیک فأن لم یقبلوا ما علیک
-
دیدم که پند من را قبول نمیکند و نفس گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند. اندرز گویی را کنار گذاشتم و از همنشینی با او روی برگرداندم و سخن حکیمان را به کار بستم که گفته اند: آنچه بر عهده تو است برسان، اگر از تو نپذیرفتند، بر تو ایرادی نباشد
-
-
-
گرچه دانی که نشنوند بگوی
هرچه دانی ز نیکخواهی و پند
-
اگرچه میدانی که از تو نمیشنوند، هر چه که از نیکخواهی و اندرز میدانی، بگو
-
-
-
زود باشد که خیره سر بینی
بدو پای اوفتاده اندر بند
-
طولی نمیکشد که ببینی که انسان خیرهسر با دو پایش به بند افتاده است.
-
-
-
دست بر دست میزند که دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند
-
به نشانه افسوس دستهایش را به هم میزند که چرا حرف دانشمند را گوش نکردم
-
-
-
تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش بصورت بدیدم که پاره پاره بهم میدوخت و لقمه لقمه همی اندوخت
-
تا پس از مدتی آنچه که در مورد بدبختیاش فکر میکردم، به عینه دیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه پسانداز میکرد
-
-
-
دلم از ضعف حالش بهم برآمد مروت ندیدم در چنان حالی ریش درویش را بملامت خراشیدن و نمک پاشیدن پس با دل خود گفتم
-
دلم از بدی حالش پرآشوب شد. مردانگی ندانستم که در چنین حالی زخم بینوا را با سرزنش کردن بخراشم و بر آن زخم نمک بپاشم. پس پیش خودم گفتم:
-
-
-
حریف سفله در پایان مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی
-
حریف زبون در آخر مستی به روز تنگدستی فکر نمیکند
-
-
-
درخت اندر بهاران برفشاند
زمستان لاجرم بی برگ ماند
-
درخت در فصل بهار برگهایش را فرو میریزد. پس به ناچار در فصل زمستان بدون برگ میماند
-
در تأثیر تربیت حکایت پنجم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-ت-ثیر-تربیت-حکایت-پنجم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9000 تومان)
ترکه
- ترکه
- ارثیه، میراث، مرده ریگ
فسق و فجور
- فسق و فجور
- هرزگی و عیاشی
مبذری
- مبذری
- ولخرجی - اسراف و خرج بی جا
مسکری
- مسکر
- چیزی که نوشیدنش مستی میآورد
معاصی
- معاصی
- جمع معصیت- گناه ها
منکری
- منکر
- کار بد و زشت و ناشایست
عمان
- عَمّ
- عمو، برادر پدر
دخل
- دخل
- درآمد
لهو و لعب
- لهو و لعب
- طرب و بازی و عشرت
نای و نوش
- نای و نوش
- خوشگذرانی
راحت عاجلی
- راحت عاجل
- آسایش اکنون
آجل
- آجل
- آینده - آخرت - مدت دار
منغص
- منغص
- مکدر و تیره و ناخوش
فکیف
- فکیف
- پس چگونه
مروت
- مروت
- مردانگی
فتوت
- فتوت
- جوانمردی
افواه
- افواه
- دهانها
سفله
- سفله
- پست و فرومایه
برفشاند
- برفشاندن
- برافشاندن
- ریختن، پاشیدن