-
-
کس به چشمم در نمی آید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست
-
هیچ کسی که همانند دوست باشد، در نظرم ظاهر نمیشود. اصلا به چشم عاشقان کسی مانند دوست نمیشود
-
-
-
هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیک نامان در خرابات آب جوست
-
هر کسی که با مستان همنشینی کند، به ناچار رازداری را کنار خواهد گذاشت. آبروی خوشنامان در میکده، همچون آب جوی، روان است
-
-
-
جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع
اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست
-
تنها کسانی که به معنا دست یافتهاند، در اثر سماع متحول میشوند. شرط آنکه بتوانی از پوستهی ظاهر بیرون بیایی، اینست که خود دارای مغز باشی
-
-
-
بنده ام گر تاج خواهی بر سرم نه یا تبر
هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست
-
چه بخواهی تاج بر سرم بگذاری و چه بخواهی تبر بر سرم بزنی، در هر حال من بنده و فرمانبردار تو هستم. هر چیزی که از معشوق به عاشق برسد، خوب است.
-
-
-
عقل باری خسروی می کرد بر ملک وجود
باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست
-
زمانی عقل بر کشور وجود فرمانروایی میکرد. اما یک بار دیگر، همانند فرهاد، دلدادهی لب شیرین او شد.
-
-
-
عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی
زیر هر مویی دلی بینی که سرگردان چو گوست
-
اگر موهای خوشبوی او را که همانند چوگان هستند، خوب وارسی کنی، خواهی دید که در زیر هر تار مو، دلی هست که همچون گوی چوگان، آواره و سرگشتهی اوست.
-
-
-
سعدیا چندان که خواهی گفت وصف روی یار
حسن گل بیش از قیاس بلبل بسیارگوست
-
ای سعدی! هر چقدر هم که بخواهی روی دوست را توصیف کنی، باز هم زیبایی گل (محبوب) از تشبیهاتی که بلبل پرحرف (سعدی) بیان میکند، بیشتر است.
-
کس به چشم در نمی آید که گویم مثل اوست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/کس-به-چشم-در-نمی-آید-که-گویم-مثل-اوست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
خرابات
- خرابات
- جمع خرابه. ویرانه ها
- میخانه، میکده، شراب خانه
- قمار خانه
- در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادتهای نفسانی
مستوری
- مستوری
- پوشیدگی
- پارسایی و نجابت
سماع
- سماع
- شنیدن
- آواز، سرود
- وجد و سرور و شادی و پایکوبی صوفیانه
فرهاد
- فرهاد
- عاشق افسانهای شیرین و رقیب خسروپرویز. خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد، امابه این امید که او جان برسر این کار ببازد. فرهاد به کندن کوه مشغول شد ولی سرانجام دررسیدن به شیرین ناکام ماند
خسروی
- خسروی
- شاهانه
شیرین
- شیرین
- از ملکههای پرنفوذ ساسانی و از معشوقههای مشهور و کامروای ادب فارسی است. او محبوبترین همسر خسرو پرویز شاهنشاه مقتدر ساسانی بوده است. مطابق روایات، سخت زیبا و مورد مهر و پرستش خسرو پرویز بود.
فرهاد
- ماجرای خسرو و شیرین و فرهاد
- در ادبیات کهن و نوی فارسی، به کرات به داستان مثلث عشقی میان خسرو (خسرو پرویز پادشاه ساسانی) و شیرین (شاهزاده ارمنی) و فرهاد (مهندس و سنگ تراشی که شیفتهی شیرین شد) اشاره شده است.
چوگان
- چوگان
- چوبی که دستة آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیده است و با آن در بازی چوگان ، گوی را زنند.
عنبرین
- معنبر
- عنبرین
- خوشبو
استقصا
- استقصاء
- استقصا
- کوشش تمام کردن
- پیجویی، تفحص
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد