کاربردهای فرهاد
-
ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم
که لاله می دمد از خون دیده فرهاد
-
چو شیرینی از من بدر می رود
چو فرهادم آتش به سر می رود
-
فرهاد را از آن چه که شیرینترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالتست
-
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
-
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
-
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
-
ریش فرهاد بهترک می بود
گر نه شیرین نمک پراکندی
-
که هست اینجا مهندس مردی استاد
جوانی نام او فرزانه فرهاد
-
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
-
عقل باری خسروی می کرد بر ملک وجود
باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست