فرهاد

فرهاد
عاشق افسانه‌ای شیرین و رقیب خسروپرویز. خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد، امابه این امید که او جان برسر این کار ببازد. فرهاد به کندن کوه مشغول شد ولی سرانجام دررسیدن به شیرین ناکام ماند

فرهاد کوهکن

 مردی است که بنا به روایت کتاب خسرو و شیرین نظامی شغل سنگ تراشی داشته و رقیب خسرو پرویز در عشق شیرین دختر شاه ارمنستان بوده است.  خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت. وی سرانجام جان خود را بر سر این عشق گذاشت و هنگامی که خبر دروغین مرگ شیرین را به او دادند از فراز کوه درغلطید و جان سپرد 

در تاریخ بلعمی آمده است:

و او [خسرو پرویز] را زنی بود شیرین نام، کنیزکی رومی که اندر همه روم و ترک از وی نیکوتر نبود و خوش خوی‌تر از آن. و ملک عجم صورت وی نقش کرده بود و به ترک فرستاده، و به همه ترکستان چون او نیافتند. و  این آن بود که فرهاد بر او عاشق  بود، و فرهاد از بهر شیرین بود که کوه بیستون چندان بکنده است که هر پاره سنگ که فرهاد از آن کوه بینداخته است اکنون آن را به صد مرد بر نتوانند داشتن، و امروز همچنان همان آنجا است.

1

کاربردهای فرهاد

  • ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم

    که لاله می دمد از خون دیده فرهاد

  • چو شیرینی از من بدر می رود

    چو فرهادم آتش به سر می رود

  • فرهاد را از آن چه که شیرینترش کند

    این را شکیب نیست گر آن را ملالتست

  • فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد

    دودش به سر درآمد و از پای درفتاد

  • مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر

    فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

  • من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

    که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

  • ریش فرهاد بهترک می بود

    گر نه شیرین نمک پراکندی

  • که هست اینجا مهندس مردی استاد

    جوانی نام او فرزانه فرهاد

  • به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

    وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

  • عقل باری خسروی می کرد بر ملک وجود

    باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست