-
-
ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم
-
از دستم برنمیآید که یک لحظه بدون تو بنشینم. بجز روی تو، نمیخواهم روی هیچ کس دیگری را ببینم.
-
-
-
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
-
من از نخستین روز فهمیدم که سر و کارم با شیرین است. پس باید همچون فرهاد، بیخیال جان شیرینم شوم.
-
-
-
تو را من دوست می دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
-
من دوستدار تو هستم. بر خلاف نظر همه مردم. چه من را به خاطر عقلم سرزنش کنند و چه فکر کنند رخنهای در دینم پیدا شده است.
-
-
-
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
-
اگر شمشیر به دست بگیری، در برابرت سپر را از دست میاندازم. که بدون نیاز به شمشیر، با ساعدهای سفیدت من را به کشتن دادهای.
-
-
-
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
-
ای صبح مشتاقان، طلوع کن اگر نزدیک روز شده است که این شب یلدا، رنجوریام را از ماه و پروین گرفت
-
-
-
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی دارم که مسکینم
-
از همان اول، هستیام را به پیشکش آوردم. به خاطر ناچیز بودن هستیام، پس گردنی خوردم. حال امید بخشایش دارم که بینوا هستم و چیزی ندارم.
-
-
-
دلی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم
-
باید دلی همچون شمع داشته باشد تا بتواند از جان من بگذرد و من را ببخشد، چرا که به غیر از شمع، کس دیگری را نمیبینم که بر بالین من بسوزد.
-
-
-
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
-
تو مانند گل از فرط خنده، لبانت به هم نمیرسد. آیا این را روا میدانی که من که مثل بلبل هستم، همانند بوتیمار بنشینم (و غصه بخورم)؟
-
-
-
رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم
-
نگهبان انگشتش را میجود که ای سعدی، چشمانت را ببند. ای باغبان! نترس و نگران گل نباش. آن را فقط نگاه میکنم، آن را نمیچینم.
-
ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ز-دستم-بر-نمی-خیزد-که-یک-دم-بی-تو-بنشینم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
فرهاد
- فرهاد
- عاشق افسانهای شیرین و رقیب خسروپرویز. خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد، امابه این امید که او جان برسر این کار ببازد. فرهاد به کندن کوه مشغول شد ولی سرانجام دررسیدن به شیرین ناکام ماند
فرهاد
- ماجرای خسرو و شیرین و فرهاد
-
-
- در ادبیات کهن و نوی فارسی، به کرات به داستان مثلث عشقی میان خسرو (خسرو پرویز پادشاه ساسانی) و شیرین (شاهزاده ارمنی) و فرهاد (مهندس و سنگ تراشی که شیفتهی شیرین شد) اشاره شده است.
پروینم
- ثریا
- پروین
-
- خوشه پروین یا ثریا، دسته ای ستاره در آسمان که در گذشته به آن هفت خواهر هم میگفتند چرا که به طور معمول فقط هفت ستاره از بیش از دویست ستاره شناخته شده آن، با چشم غیر مسلح قابل دیدن هستند
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
بوتیمار
- بوتیمار
- غمخورک
-
- پرندهای سفید یا خاکستری رنگ با نوکی بلند و گردنی دراز و باریک که در کنار آب زندگی می کند و حیوانات مختلف آبی را شکار میکند. این پرنده در کنار آب مینشیند و از غم اینکه مبادا آب کم شود، با وجود تشنگی، آب نمینوشد.