-
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
-
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
-
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
-
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
-
زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من بی خبر فتاد
-
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
-
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
-
عشق آمد آن چنان به دلم درزد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
-
بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
-
سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/فرهاد-را-چو-بر-رخ-شیرین-نظر-فتاد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
فرهاد
- فرهاد
- عاشق افسانهای شیرین و رقیب خسروپرویز. خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد، امابه این امید که او جان برسر این کار ببازد. فرهاد به کندن کوه مشغول شد ولی سرانجام دررسیدن به شیرین ناکام ماند
شیرین
- شیرین
- از ملکههای پرنفوذ ساسانی و از معشوقههای مشهور و کامروای ادب فارسی است. او محبوبترین همسر خسرو پرویز شاهنشاه مقتدر ساسانی بوده است. مطابق روایات، سخت زیبا و مورد مهر و پرستش خسرو پرویز بود.
فرهاد
- ماجرای خسرو و شیرین و فرهاد
- در ادبیات کهن و نوی فارسی، به کرات به داستان مثلث عشقی میان خسرو (خسرو پرویز پادشاه ساسانی) و شیرین (شاهزاده ارمنی) و فرهاد (مهندس و سنگ تراشی که شیفتهی شیرین شد) اشاره شده است.
طلعت
- طلعت
- طلوع
- روی
- رویت
جام
- جام
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
مجنون
- قیس بنی عامر
- مجنون
- شاعری بود عاشق پیشه. اگرچه دیوانه نبود، ولی به مجنون ملقب گردید چرا که در عشق لیلی، که از کودکی با هم بزرگ شده بودند دچارحیرت و سرگشتگی شدو دراین حالت شعر میگفت وبا جانوران انس میگرفت و به ولایات مختلف میرفت تا آنکه جسدش را میان سنگهای بیابان یافتند
سیم
- سیم
- نقره
رامین
- ویس
- رامین
- ویس و رامین دو تن از عشاق ایران باستان (دوره اشکانی یا ساسانی) هستند. داستان این دو از زمانهای دور نقل زبانها بوده است و فخرالدین اسعد گرگانی آن را از پهلوی به زبان شعر فارسی درآورد. بسیاری از وقایعی که در داستان می گذرد، متضمن اوضاع و احوالی مخالف عقاید اسلامی درباره ٔ ازدواج و زن و عشق است
وامق
- وامق
- وامق و عذرا، عشاق روزگاران کهن بودهاند.
- عذرا دختر پادشاه جزیرهای به شامس در معبد شهر، به جوان زیبارویی به نام وامق برمیخورد که از ترس نامادری خود به شامس گریخته است. به وساطت عذرا، وامق میهمان دربار ملک میشود. این دو دلباختهٔ هم میشوند، پس از اتفاقاتی، بین آنها فراق میافتد و ....
عذرا
- عذرا
- بکر، دوشیزه، تازه، دست نخورده، غیر قابل نفوذ
- پیدا، آشکار
- به تنهایی
- معشوقه وامق
کمند
- کمند
- دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.