-
-
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
-
با خود عهد بسته بودم که مدتی را با سخت دلی بگذرانم و به هیچ نازنینی دل ندهم
-
-
-
وان که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی
-
ولی کسی که چشمش به دهان تو افتاد، دیگر هرگز گوشش پندی را نمیشنود
-
-
-
خاصه ما را که در ازل بوده ست
با تو آمیزشی و پیوندی
-
به خصوص این موضوع برای ما صدق میکند که از اولین روز آفرینش، با تو معاشرت و پیوند محبت داشتهایم
-
-
-
به دلت کز دلم به در نکنم
سختتر از این مخواه سوگندی
-
سوگند به دل تو که مهرت را از دلم بیرون نخواهم کرد. از من سوگندی سختتر از دلت نخواه
-
-
-
یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی
-
آخر! یک لحظه این حجاب و حائل را کنار بکش تا آنکه آرزوی دیدار تو را دارد، آسوده شود.
-
-
-
همچنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی
-
روزگار آنچنان پیر نیست که توانسته است فرزندی همچون تو به دنیا بیاورد.
-
-
-
ریش فرهاد بهترک می بود
گر نه شیرین نمک پراکندی
-
اگر شیرین اینقدر نمک نمیریخت، زخم فرهاد بهتر میبود.
-
-
-
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی
-
ای کاش که خاک راه تو بودم تا شاید اینگونه، سایهات را بر سر من میانداختی
-
-
-
چه کند بنده ای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی
-
بندهای که از جان و دل، خدمت خداوندی را به جا نیاورد، چه کار میتواند بکند؟
-
-
-
سعدیا دور نیک نامی رفت
نوبت عاشقیست یک چندی
-
ای سعدی! نوبت خوشنامی تمام شد و اکنون باید چند وقتی عاشق بود.
-
گفتم آهن دلی کنم چندی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/گفتم-آهن-دلی-کنم-چندی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
آهن دلی
- آهن دلی
- سقاوت، شکیبایی بیش از حد
ازل
- ازل
- همیشگی، زمانی که ابتدا ندارد
آمیزشی
- آمیزش
- آمیختگی
- همنشینی ، معاشرت
سوگندی
- سوگند
- قسم ، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگی را شاهد می گیرد.
- گوگرد (سوگند خوردن در قدیم خوردن آب آمیخته با گوگرد بوده است . برای تشخیص گناهکار از بی گناه یعنی این که شخص متهم (اما بی گناه ) با خوردن آن اتفاقی برایش نمی افتاد)
فرهاد
- فرهاد
- عاشق افسانهای شیرین و رقیب خسروپرویز. خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت با این شرط که اگر در این کار توفیق یافت شیرین را به او واگذارد، امابه این امید که او جان برسر این کار ببازد. فرهاد به کندن کوه مشغول شد ولی سرانجام دررسیدن به شیرین ناکام ماند
ریش
- ریش
- زخمی، آزرده
فرهاد
- ماجرای خسرو و شیرین و فرهاد
- در ادبیات کهن و نوی فارسی، به کرات به داستان مثلث عشقی میان خسرو (خسرو پرویز پادشاه ساسانی) و شیرین (شاهزاده ارمنی) و فرهاد (مهندس و سنگ تراشی که شیفتهی شیرین شد) اشاره شده است.