کاربردهای ریش
-
یکی ناتوان دیدم از بند ریش
خلاصش ندیدم بجز بند خویش
-
نمک ریش دیرینه ام تازه کرد
که بودم نمک خورده از دست مرد
-
و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری
-
ریش فرهاد بهترک می بود
گر نه شیرین نمک پراکندی
-
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها
-
که بر جان ریشت نهد مرهمی
که دلها ز ریشت بنالد همی
-
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
-
شاه بدانی که جفا کم کنی
گر دگران ریش تو مرهم کنی
-
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
-
ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی
-
اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از منست که گویم نکو نمی آید
-
نار از جگر کفیده خویش
خونابه چکانده بر دل ریش