ریش

ریش
زخمی، آزرده
1

کاربردهای ریش

  • یکی ناتوان دیدم از بند ریش

    خلاصش ندیدم بجز بند خویش

  • نمک ریش دیرینه ام تازه کرد

    که بودم نمک خورده از دست مرد

  • و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش

    که ممکنست که در جسم مرده جان آری

  • ریش فرهاد بهترک می بود

    گر نه شیرین نمک پراکندی

  • هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید

    ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها

  • که بر جان ریشت نهد مرهمی

    که دلها ز ریشت بنالد همی

  • باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

    صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

  • شاه بدانی که جفا کم کنی

    گر دگران ریش تو مرهم کنی

  • در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

    ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

  • ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن

    آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی

  • اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش

    بد از منست که گویم نکو نمی آید

  • نار از جگر کفیده خویش

    خونابه چکانده بر دل ریش