حکایت شحنه مردم آزار
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-شحنه-مردم-آزار

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6500 تومان)

  1. گزیری به چاهی در افتاده بود

    که از هول او شیر نر ماده بود

    داروغه ای با هیبت که شیر نر با دیدن او نرینگی خود را از دست می داد، داخل چاهی سقوط کرد

  2. بداندیش مردم بجز بد ندید

    بیفتاد و عاجزتر از خود ندید

    بدخواه مردم، غیر از بدی بازخورد دیگری نمی بیند، داروغه سقوط کرد و خود را ناتوان ترین انسان یافت

  3. همه شب ز فریاد و زاری نخفت

    یکی بر سرش کوفت سنگی و گفت

    داروغه در تمام طول شب از درد و ناله خوابش نبرد. شخصی سنگی بر سرش کوبید و گفت:

  4. تو هرگز رسیدی به فریاد کس

    که می خواهی امروز فریادرس

    آیا تو تابحال به داد کسی رسیده ای که حالا انتظار داری دیگران به دادت برسند؟

  5. همه تخم نامردمی کاشتی

    ببین لاجرم بر که برداشتی

    تمام عمرت تخم نامردی کاشتی؛ حالا ببین که ناچار بازخوردش را از چه کسی دیدی

  6. که بر جان ریشت نهد مرهمی

    که دلها ز ریشت بنالد همی

    وقتی که دلها از زخم تو دردمند هستند، انتظار داری چه کسی جان زخمی تو را تسکین دهد؟

  7. تو ما را همی چاه کندی به راه

    بسر لاجرم در فتادی به چاه

    تو در راه ما چاه کندی، پس به ناچار خودت باسر بدرون چاه سقوط کردی

  8. دو کس چه کنند از پی خاص و عام

    یکی نیک محضر دگر زشت نام

    دو نوع آدم برای همه (خواص و عوام) چاه می کنند: یک نوع، آدمهای نیک سیرت و مهربان و نوع دیگر، آدم های بدنام

  9. یکی تشنه را تاکند تازه حلق

    دگر تا بگردن درافتند خلق

    یک نفر برای این چاه می کند که گلوی تشنگان را از آب تازه کند؛ و دیگری برای اینکه مردم با سر به چاه بیفتند، چاه می کند

  10. اگر بد کنی چشم نیکی مدار

    که هرگز نیارد گز انگور بار

    اگر بدی می کنی، انتظار خوبی نداشته باش؛ چرا که هیچوقت درخت گز میوه انگور نمی دهد

  11. نپندارم ای در خزان کشته جو

    که گندم ستانی به وقت درو

    ای کسی که در پاییز جو کاشته ای! فکر نمی کنم که در موسم درو گندم برداشت کنی

  12. درخت زقوم ار به جان پروری

    مپندار هرگز کز او برخوری

    اگر با جان و دل، درخت زقوم زهردار کاشتی، هرگز فکر نکن که از آن بهره ای به تو برسد

  13. رطب ناورد چوب خر زهره بار

    چو تخم افگنی بر همان چشم دار

    چوب خرزهره، میوه خرما نمی دهد؛ هر تخمی که کاشتی، انتظار همان را داشته باش

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6500 تومان)

  • مرهمی

    مرهم
    داروی نرم که برجراحت بندند.
  • زقوم

    زقوم
    درختی است تلخ زهردارکه شیر از آن برمی آید.
    درختی است در جهنم دارای میوه ٔبسیار تلخ که دوزخیان از آن خورند.
    هر چیز تلخ و سمی
  • خر زهره

    خرزهره
    گیاهی است بوته مانند دارای شاخه های باریک با گل های سفید و سرخ و برگ های دراز و تلخ و سمی که از گیاهان زینتی است
    زَهره بزرگ