کاربردهای مرهم
-
درشتی و نرمی بهم در به است
چو رگ زن که جراح و مرهم نه است
-
آشنایان را جراحت مرهمست
زان که شمشیر آشنایی می زند
-
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
-
و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری
-
که بر جان ریشت نهد مرهمی
که دلها ز ریشت بنالد همی
-
شاه بدانی که جفا کم کنی
گر دگران ریش تو مرهم کنی
-
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
-
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
-
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست