-
اگر به تحفه جانان هزار جان آری
محقرست نشاید که بر زبان آری
-
حدیث جان بر جانان همین مثل باشد
که زر به کان بری و گل به بوستان آری
-
هنوز در دلت ای آفتاب رخ نگذشت
که سایه ای به سر یار مهربان آری
-
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب
تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری
-
ز حسن روی تو بر دین خلق می ترسم
که بدعتی که نبودست در جهان آری
-
کس از کناری در روی تو نگه نکند
که عاقبت نه به شوخیش در میان آری
-
ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران
حذر کنند ولی تاختن نهان آری
-
جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار
که شهد محض بود چون تو بر دهان آری
-
و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری
-
یکی لطیفه ز من بشنو ای که در آفاق
سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری
-
گرت بدایع سعدی نباشد اندر بار
به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری
اگر به تحفه جانان هزار جان آری
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/اگر-به-تحفه-جانان-هزار-جان-آری
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)