-
-
تو را سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
-
تو سری داری که با ما سازگار نمیشود. من دلی دارم که توانایی صبر و تحمل ندارد.
-
-
-
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی آید
-
چه چشمی هست که به روی تو باز شده باشد و در تمام عمر اشک بر آن سرازیر نشده است؟! (هیچ چشمی اینچنین نیست...)
-
-
-
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید
-
تنها عیبی که میتوان از جمال و خوبی تو گرفت این است که در خلق و خوی تو مهربانی وجود ندارد.
-
-
-
چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمی آید
-
چه جور و جفایی هست که از تاب زلف سیاه رنگ تو (که همچون چوگان است) بر افتادهی بیچاره (که همچون گوی است) نمیآید؟! (تو به عاشقت همه گونه نامهربانی را روا داشتهای)
-
-
-
اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش
بد از منست که گویم نکو نمی آید
-
اگر از تو هزار گونه آسیب به دل دردمند من برسد، بدی از تو نیست، بلکه از من است که میگویم این آسیبها خوبی نیستند.
-
-
-
گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی آید
-
اگر به این دلیل که این گفتگو فایدهای ندارد، سخن امیدوارانه را از داستان تو بردارم....
-
-
-
گمان برند که در عودسوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمی آید
-
... خیال خواهند کرد که آتش معنا در سینهی من (که همچون ظرف عود سوز است) خاموش شده است که بویی از آن بلند نمیشود.
-
-
-
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست
چه مجلسست کز او های و هو نمی آید
-
این چه عاشقی است که نالهی دردناک نداشته باشد؟! این چه مجلسی است که از آن صدای های و هوی بلند نمیشود؟!
-
-
-
بشیر بود مگر شور عشق سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمی آید
-
گویا شور عشق از زمان شیرخوارگی در سعدی بوده است (شور عشق را با شیر مادر به سعدی دادهاند) چرا که با وجودی که پیر شده است، این شور و حال او تغییر نکرده است.
-
تو را سریست که با ما فرو نمی آید
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/تو-را-سریست-که-با-ما-فرو-نمی-آید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)