کاربردهای سماع
-
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
-
جوانی باز می آرد به یادم
سماع چنگ و دست افشان ساقی
-
شراب خورده معنی چو در سماع آید
چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست
-
سماع اهل دل آواز ناله سعدیست
چه جای زمزمه عندلیب و سجع حمام
-
در این سماع همه ساقیان شاهدروی
بر این شراب همه صوفیان دردآشام
-
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
-
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
-
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
-
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
-
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هر کس محرم پیغام نیست
-
که نه امشب آن سماعست که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
-
یا رسیلی بود اسرافیل را
کز سماعش پر برستی فیل را
-
دگر بخفیه نمی بایدم شراب و سماع
که نیک نامی در دین عاشقان ننگست
-
جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع
اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست
-
زاهدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی