سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/سفر-دراز-نباشد-به-پای-طالب-دوست

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)

  1. سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

    که زنده ابدست آدمی که کشته اوست

  2. شراب خورده معنی چو در سماع آید

    چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست

  3. هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد

    به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست

  4. حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر

    که قطره قطره باران چون با هم آمد جوست

  5. نمی رود که کمندش همی برد مشتاق

    چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست

  6. چو در میانه خاک اوفتاده ای بینی

    از آن بپرس که چوگان از او مپرس که گوست

  7. چرا و چون نرسد بندگان مخلص را

    رواست گر همه بد می کنی بکن که نکوست

  8. کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر

    کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست

  9. بسی بگفت خداوند عقل و نشنیدم

    که دل به غمزه خوبان مده که سنگ و سبوست

  10. هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را

    به دوستی که نگوید بجز حکایت دوست

  11. به آب دیده خونین نبشته قصه عشق

    نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

  • سماع

    سماع
    شنیدن
    آواز، سرود
    وجد و سرور و شادی و پایکوبی صوفیانه
  • کمندش

    کمند
    دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
  • چوگان

    چوگان
    چوبی که دستة آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیده است و با آن در بازی چوگان ، گوی را زنند.
  • سهی

    سهی
    راست و درست را گویند عموماً و هر چیز راست رسته را خوانند خصوصاً
  • سرو

    سرو
    درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
  • غالیه

    غالیه
    ماده‌ای خوشبو مرکب از مشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را با آن رنگ می‌کرده‌اند
  • غمزه

    غمزه
    اشاره با چشم و ابرو
    پلک زدن از روی ناز و کرشمه
    در اصطلاح عاشقان، کنایت از عدم التفات است.
    دراصطلاح تصوف، بمعنی فیض و جذبه ٔ باطن است که نسبت به سالک واقع شود.