خصم

خصم
دشمن
1

کاربردهای خصم

  • نکو کار پرور نبیند بدی

    چو بد پروری خصم خون خودی

  • چو نرمی کنی خصم گردد دلیر

    وگر خشم گیری شوند از تو سیر

  • مدامش به خون دست و خنجر خضاب

    بر آتش دل خصم از او چون کباب

  • زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود

    چو بینایی دام خصمت نبود

  • هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد

    به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست

  • هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی

    چاره پای بستگان نیست بجز فروتنی

  • جوان بغرور دلاوری که در سر داشت از خصم دلآزرده نیندیشید و قول حکما معتبر نداشت که گفته اند هرکرا رنجی بدل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی از پاداش یک رنجش ایمن مباش که پیکان از جراحت بدرآید و آزار در دل بماند

  • ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست

    خصم آنم که میان من و تیغت سپرست