حکایت کرکس با زغن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-کرکس-با-زغن

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  1. چنین گفت پیش زغن کرکسی

    که نبود ز من دوربین تر کسی

    کرکسی به زغنی گفت که هیچ کسی چشمانی دوربین‌تر از من ندارد

  2. زغن گفت از این در نشاید گذشت

    بیا تا چه بینی بر اطراف دشت

    زغن گفت که از این موضوع نمی‌توان همین‌طوری گذشت؛ بیا تا امتحان کنیم که چه اندازه می‌توانی در اطراف دشت ببینی

  3. شنیدم که مقدار یک روزه راه

    بکرد از بلندی به پستی نگاه

    شنیدم که به اندازه مسافت یک روز راه رفتن، از بالا به پایین نگاه کرد

  4. چنین گفت دیدم گرت باورست

    که یک دانه گندم به هامون برست

    کرکس گفت: اگر باور کنی، دیدم که یک دانه گندم در دشت است.

  5. زغن را نماند از تعجب شکیب

    ز بالا نهادند سر در نشیب

    زغن از شدت تعجب، صبر خود را از دست داد و هر دو از بالا به پایین سرازیر شدند.

  6. چو کرکس بر دانه آمد فراز

    گره شد بر او پای بندی دراز

    هنگامی که کرکس بر سر دانه نشست، دامی بلند به دور پای او گره خورد

  7. ندانست ازان دانه بر خوردنش

    که دهر افگند دام در گردنش

    نمی‌دانست که به خاطر آن دانه خوردنش، روزگار دامی در گردنش می‌اندازد.

  8. نه آبستن در بود هر صدف

    نه هر بار شاطر زند بر هدف

    هر صدفی، مروارید نمی‌پروراند. همه تیرهای انسان چست و چالاک به هدف برخورد نمی‌کنند.

  9. زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود

    چو بینایی دام خصمت نبود

    زغن گفت: وقتی بینش تشخیص دام دشمن را نداشتی، این دانه دیدن چه سودی برایت داشت؟

  10. شنیدم که می گفت و گردن به بند

    نباشد حذر با قدر سودمند

    شنیدم که در حالی که گرنش در بند بود می‌گفت: پرهیز از سرنوشت سودی ندارد.

  11. اجل چون به خونش برآورد دست

    قضا چشم باریک بینش ببست

    هنگامی که اجل برای ریختن خون او دست به کار شد، سرنوشت چشم باریک‌بین او را کور کرد.

  12. در آبی که پیدا نگردد کنار

    غرور شناور نیاید به کار

    در دریایی که ساحل پیدا نیست، غرور شناگر فایده‌ای ندارد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)
حکایت کرکس با زغن

دانلود متن شعر زیبای سعدی

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بندی دراز
که دهر افگند دام در گردنش
نه هر بار شاطر زند بر هدف
چو بینایی دام خصمت نبود
نباشد حذر با قدر سودمند
قضا چشم باریک بینش ببست
غرور شناور نیاید به کار چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بندی دراز
که دهر افگند دام در گردنش
نه هر بار شاطر زند بر هدف
چو بینایی دام خصمت نبود
نباشد حذر با قدر سودمند
قضا چشم باریک بینش ببست
غرور شناور نیاید به کار چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست
  • پس زمینه شب متن نوشته:  که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بندی دراز
که دهر افگند دام در گردنش
نه هر بار شاطر زند بر هدف
چو بینایی دام خصمت نبود
نباشد حذر با قدر سودمند
قضا چشم باریک بینش ببست
غرور شناور نیاید به کار چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست از
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بندی دراز
که دهر افگند دام در گردنش
نه هر بار شاطر زند بر هدف
چو بینایی دام خصمت نبود
نباشد حذر با قدر سودمند
قضا چشم باریک بینش ببست
غرور شناور نیاید به کار چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست ازان دانه بر خوردنش
نه آبستن در بود هر صدف
زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود
شنیدم که می گفت و گردن به بند
اجل چون به خونش برآورد دست
در آبی که پیدا نگردد کنار که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست ازان دانه بر خوردنش
نه آبستن در بود هر صدف
زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود
شنیدم که می گفت و گردن به بند
اجل چون به خونش برآورد دست
در آبی که پیدا نگردد کنار که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بن
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست ازان دانه بر خوردنش
نه آبستن در بود هر صدف
زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود
شنیدم که می گفت و گردن به بند
اجل چون به خونش برآورد دست
در آبی که پیدا نگردد کنار که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای بن
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  چنین گفت پیش زغن کرکسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
چنین گفت دیدم گرت باورست
زغن را نماند از تعجب شکیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
ندانست ازان دانه بر خوردنش
نه آبستن در بود هر صدف
زغن گفت ازان دانه دیدن چه سود
شنیدم که می گفت و گردن به بند
اجل چون به خونش برآورد دست
در آبی که پیدا نگردد کنار که نبود ز من دوربین تر کسی
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
بکرد از بلندی به پستی نگاه
که یک دانه گندم به هامون برست
ز بالا نهادند سر در نشیب
گره شد بر او پای ب

    • زغن

      زغن
      پرنده ای است گوشتخوار از دستة بازها اما کوچک تر از باز.
    • در

      دُرّ
      لولو
      مروارید
      نوعی جواهر است به شکل کروی که در داخل صدف‌ها تشکیل می‌شود. در قدیم تصور براین بوده که با چکیدن قطره باران به درون صدفی که در سطح دریا دهان بازکرده، مروارید پرورش می‌یابد
      دُر (جمع آن=دُرَر)، مروارید درشت است
    • هامون

      هامون
      دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی
    • کرکس

      کرکس
      کرگس
      مرغ مردار خوار، لاشخور
      پرنده ای است قوی هیکل و بدریخت و گوشت خوار از راسته ٔ شکاریان روزانه که دارای منقار قوی برگشته و گردن و سر سخت و بالهای وسیع بزرگ می باشد. در نواحی کوهستانی زندگی می نماید و بیشتر از لاشه تغذیه می کند.
      پرواز این پرنده نسبتاً آهسته ولی دارای اوج است و در مدت طولانی صورت می گیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است ؛ بطوری که از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکترین حرکت از نظرش مخفی نمی ماند.
    • شاطر

      شاطر
      دلاور و چالاک و تند
      شوخ و بی‌باک
    • حذر

      حذر
      پرهیز، اجتناب، ترس
    • قضا

      قضاء
      قضا
      سرنوشت، تقدیر
      حکم، فرمان، داوری کردن
      به جا آوردن،‌ گزاردن