هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هزار-جهد-بکردم-که-سر-عشق-بپوشم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

    نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

    هزار بار تلاش کردم تا راز عشق خود را مخفی کنم؛ (من در مخفی نگهداشتن این راز موفق نبودم چرا که) قادر نبودم که روی آتش باشم ولی به جوش نیایم

  2. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

    شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

    از ابتدا مواظب بودم که دلداده هیچ کس نشوم. اما با دیدن چهره تو، نه طاقت صبر کردن برایم باقی ماند و نه عقل و هوشی که از دلم مواظبت کنم.

  3. حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

    دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

    داستانی را از زبان تو با گوش جان شنیدم. از آن زمان به بعد، دیگر نصیحت مردم برای من داستانی بیش نیست.

  4. مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

    که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

    مگر اینکه تو چهره‌ات را پنهان کنی و آشوب را فرونشانی چرا که من نه قصد و نه طاقت آن را ندارم که چشمم را بروی تو ببندم

  5. من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

    که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

    بهتر است من که دلم را از کف داده‌ام، به محفل سماع نیایم؛ چرا که اگر با پای خودم هم وارد مجلس شوم، در پایان، برای بیرون رفتن از مجلس، باید مرا روی دوششان بگذارند و ببرند (از فرط بی‌هوشی، دیگر نمی‌توانم با پاهای خودم از مجلس خارج شوم)

  6. بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

    که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

    امروز بیا با من آشتی کن و امشب در کنار من باش که دیشب در انتظار تو، چشمانم به خواب نرفته‌اند.

  7. مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

    که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

    من را به هیچ فروختی و من هنوز در این فکرم که مویی از وجود تو را با دنیایی عوض نکنم (در ازای گرفتن یک دنیا هم یک مو از تو را نمی‌فروشم)

  8. به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت

    که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

    قصه زخم خوردن خود را به کسی می‌گویم که خودش زخم خورده باشد؛ چرا که اگر برای کسی که تنش سالم است آه و ناله سرکنم، او مرا سرزنش خواهد کرد.

  9. مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

    سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

    به من نگو که «ای سعدی! راه و شیوه عاشقی را کنار بگذار» وقتی که من نصیحت شنو نیستم، چه سودی دارد که حرفی بزنی؟

  10. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

    و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

    راه بیراه و بیابان را پیمودن بهتر از این است که عاطل و باطل یک جا بنشینم؛ حتی اگر به مقصود خود هم نرسم، دست کم به اندازه توانم کوشش خواهم کرد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

دانلود متن شعر زیبای سعدی

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه با
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه با
  • پس زمینه شب متن نوشته:  نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازن
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه با
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده ا
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپ
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو بپ
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
که من قرار ندارم که دیده از تو ب

    • شمایل

      شمایل
      طبعها. عادتها. خویها. خوها.
      روی . چهره . شکل
    • فتنه

      فتنه
      آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
    • سماع

      سماع
      شنیدن
      آواز، سرود
      وجد و سرور و شادی و پایکوبی صوفیانه
    • بادیه

      بادیه
      بادیة
      صحرا، بیابان
      جام بزرگ شراب