دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/دست-در-حلقه-آن-زلف-دوتا-نتوان-کرد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

    تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

    نمی‌توان در حلقه آن موهای تابدار دست کرد. نمی‌توان به پیمان تو و باد صبا تکیه کرد.

  2. آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم

    این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد

    این چه کوششی است که من در طلب تو می‌کنم؟ قسمت ما چنین است. چرا که نمی‌توان بخت و قضا را تغییر داد.

  3. دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست

    به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد

    با صد خون جگر خوردن، توانستم دامن دوست را به دست بیاورم. نمی‌توانم آن را به خاطر تمسخر و سرزنش دشمن، رها کنم.

  4. عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

    نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد

    نمی‌توان صورت او را به ماه آسمان تشبیه کرد. نمی‌توان دوست را با هر بی سر و پایی مقایسه کرد.

  5. سروبالای من آن گه که درآید به سماع

    چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد

    هنگامی که سرو بلند بالای من هنگامی که به سماع و پای‌کوبی می‌آید، چه محلی از جامه جان را نمی‌شود پاره کرد؟ (باید همه جای لباس جان را پاره کرد)

  6. نظر پاک تواند رخ جانان دیدن

    که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد

    با چشم پاک می‌توان جانان را دید. چرا که بجز با چشم روشن، جور دیگری نمی‌شود در آیینه نگاه کرد.

  7. مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست

    حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

    مسئله عشق در حوصله دانش ما نمی‌گنجد (در حوزه دانش ما نیست). نمی‌توان با این فکر خطاکار، این نکته را حل کرد.

  8. غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

    روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

    پر از احساس حسادت می‌شوم وقتی که می‌بینم که همه مردم جهان تو را دوست دارند و این حسادت من را دارد می‌کشد. ولی چه کنم که نمی‌توان با همه مردم دنیا به جنگ و ستیز برخاست.

  9. من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

    تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد

    من چه بگویم که حساسیت تو و نازک طبعی‌ات به حدی زیاد است که حتی نمی‌شود با صدای آهسته هم دعایت کرد.

  10. بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست

    طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد

    تنها محراب و قبله حافظ، ابروی تو است. در دین ما نمی‌توان از کسی غیر از تو اطاعت کرد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ما
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ما
  • پس زمینه شب متن نوشته:  تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ما
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان ک
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه م
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه م
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
سروبالای من آن گه که درآید به سماع
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
چه

    • صبا

      صبا
      بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
    • فسوسی

      افسوس
      فسوس
      تمسخر و ریشخند
      دریغ و حسرت
      ظلم و ستم
      زیرکی . بذله گویی . اغوا. سرزنش و ملامت . گناه و جرم . بهتان . قمار. لهو و لعب . آزار و جفا. اندوه و غم .افسون و تدبیر و حیله
    • عارضش

      عارض
      عرض کننده، عرض دهنده ٔ لشکر
      شکایت کننده ، شاکی .
      چهره ، رخسار
      پیشامد، حادثه
    • سماع

      سماع
      شنیدن
      آواز، سرود
      وجد و سرور و شادی و پایکوبی صوفیانه