افسوس

افسوس
فسوس
تمسخر و ریشخند
دریغ و حسرت
ظلم و ستم
زیرکی . بذله گویی . اغوا. سرزنش و ملامت . گناه و جرم . بهتان . قمار. لهو و لعب . آزار و جفا. اندوه و غم .افسون و تدبیر و حیله
1

کاربردهای افسوس

  • دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست

    به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد

  • دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس

    گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند

  • وگر شوخ چشمی و سالوس کرد

    الا تا نپنداری افسوس کرد

  • آن گردن طوق بند آزاد

    افسوس بود به تیغ پولاد

  • مکن عمر ضایع به افسوس و حیف

    که فرصت عزیزست و الوقت سیف