کاربردهای افسوس
-
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
-
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند
-
وگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد
-
آن گردن طوق بند آزاد
افسوس بود به تیغ پولاد
-
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف
که فرصت عزیزست و الوقت سیف