حکایت در معنی ادراک پیش از فوت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-معنی-ادراک-پیش-از-فوت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (12000 تومان)

 

  1. شبی خوابم اندر بیابان فید

    فرو بست پای دویدن به قید

  2. شتربانی آمد به هول و ستیز

    زمام شتر بر سرم زد که خیز

  3. مگر دل نهادی به مردن ز پس

    که بر می نخیزی به بانگ جرس

  4. مرا همچو تو خواب خوش در سرست

    ولیکن بیابان به پیش اندرست

  5. تو کز خواب نوشین به بانگ رحیل

    نخیزی دگر کی رسی در سبیل

  6. فرو کوفت طبل شتر ساروان

    به منزل رسید اول کاروان

  7. خنک هوشیاران فرخنده بخت

    که پیش از دهل زن بسازند رخت

  8. به ره خفتگان تا بر آرند سر

    نبینند ره رفتگان را اثر

  9. سبق برد رهرو که برخاست زود

    پس از نقل بیدار بودن چه سود

  10. کنون باید ای خفته بیدار بود

    چو مرگ اندر آرد ز خوابت چه سود

  11. چو شیبت درآمد به روی شباب

    شبت روز شد دیده برکن ز خواب

  12. من آن روز برکندم از عمر امید

    که افتادم اندر سیاهی سپید

  13. دریغا که بگذشت عمر عزیز

    بخواهد گذشت این دمی چند نیز

  14. گذشت آنچه در ناصوابی گذشت

    ور این نیز هم در نیابی گذشت

  15. کنون وقت تخم است اگر پروری

    گر امیدواری که خرمن بری

  16. به شهر قیامت مرو تنگدست

    که وجهی ندارد به حسرت نشست

  17. گرت چشم عقل است تدبیر گور

    کنون کن که چشمت نخورده ست مور

  18. به مایه توان ای پسر سود کرد

    چه سود افتد آن را که سرمایه خورد

  19. کنون کوش کآب از کمر در گذشت

    نه وقتی که سیلابت از سر گذشت

  20. کنونت که چشم است اشکی ببار

    زبان در دهان است عذری بیار

  21. نه پیوسته باشد روان در بدن

    نه همواره گردد زبان در دهن

  22. ز دانندگان بشنو امروز قول

    که فردا نکیرت بپرسد به هول

  23. غنیمت شمار این گرامی نفس

    که بی مرغ قیمت ندارد قفس

  24. مکن عمر ضایع به افسوس و حیف

    که فرصت عزیزست و الوقت سیف

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (12000 تومان)

  • فید

    فَید
    شهرکی است در نیمه ٔ راه کوفه به مکه که در میانش حصاری با دروازه های آهنین است . و مردم امتعه و وسایل خود را هنگام سفر حج در آن امانت مینهاده اند و اهالی حصار تمام سال را صرف جمعآوری علوفه برای مراکب حجاج میکردند.
  • زمام

    زمام
    مهار و عنان شتر و اسب
  • جرس

    جَرَس
    زنگ و زنگوله. جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد.
  • ساروان

    ساربان
    ساروان
    شتربان. محافظت کننده و نگاه دارنده ٔ شتر
  • قول

    قول
    تصنیف، لحنی در موسیقی
    ابیات عربی ترانه (ابیات فارسی آن غزل نام داشته است)
  • نکیرت

    نَکیر
    نام فرشته ٔ پرسنده در گور. یکی از دو فرشته‌ای که در گور (به همراه منکر) به سراغ مرده آیند و از دین و اعمال او سؤال کنند.
  • افسوس

    افسوس
    فسوس
    تمسخر و ریشخند
    دریغ و حسرت
    ظلم و ستم
    زیرکی . بذله گویی . اغوا. سرزنش و ملامت . گناه و جرم . بهتان . قمار. لهو و لعب . آزار و جفا. اندوه و غم .افسون و تدبیر و حیله
  • حیف

    حیف
    ظلم و جور
    دریغ و افسوس
  • الوقت سیف

    اَلْوَقْتُ سَیْفٌ قاطِعٌ
    وقت شمشیر بُرنده است. منظور این است كه حكم وقت قاطع و برنده است، تخلّف از آن كُشنده است