-
طوطیی را با زاغی در قفس کردند طوطی از قبح مشاهده او مجاهده میبرد و میگفت این چه طلعت مکروهست و هیأت ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون یا غراب البین یا لیت بینی بینک بعد المشرقین
-
علی الصباح بروی تو هرکه برخیزد
صباح روز سلامت برو مسا باشد
-
بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی
ولی چنان که توئی در جهان کجا باشد
-
عجب آنکه غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید که این چه بخت نگونست و طالع دون و ایام بوقلمون لایق قدر من آنستی که با زاغی بدیوار باغی بر خرامان همی رفتمی
-
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود همطویله رندان
-
تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خود رای ناجنس خیره درای بچنین بند بلا مبتلا گردانیده است
-
کس نیاید بپای دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند
-
گر ترا در بهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند
-
این ضرب المثال بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرتست نادان را از دانا وحشتست
-
زاهدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
-
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی
-
جمعی چو گل و لاله بهم پیوسته
تو هیزم خشک در میانشان رسته
-
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش
چون برف نشسته ای و چون یخ بسته
در عشق و جوانی حکایت سیزدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-عشق-و-جوانی-حکایت-سیزدهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
طلعت
- طلعت
- طلوع
- روی
- رویت
ممقوت
- ممقوت
- کسی که همه او را دشمن به حساب میآورند
غراب البین
- غراب البین
- زاغ سرخ پا و سرخ منقار
هیأت
- هیأت
- شکل و صورت
- گونه، طرز
- گروه
- مراد از هیأت در کلمات شیخ اشراق همان عرض است در کلمات فلاسفه ٔ مشاء
ملعون
- ملعون
- نفرین شده، رانده و دورکرده از نیکی و رحمت
مجاهده
- مجاهده
- مجاهدت
- کوشش و سعی بسیار
- رنج و مشقت
- جهاد
- پیکار با نفس اماره
مسا
- مسا
- شبانگاه
صباح
- صباح
- بامداد، سپیدهدم، روز
علی الصباح
- علی الصباح
- صبحگاهان، بامداد
خرامان
- خرام
- خرامیدن
- خرامان
- چمان
- چمیدن
- راه رفتن و رفتاری که از روی ناز و سرکشی و زیبائی باشد.
- وفای به عهد
- مهمانی و ضیافت
- هرچیز خوش
- نوید و مژدگانی
- هدیه و پیشکش
دون
- دون
- فرومایه، پست
تغابن
- تغابن
- به یکدیگر ضرر رساندن در معامله
- افسوس خوردن
ملول -ملولی
- ملول
- بیزار، اندوهگین ، به ستوه آمده .
غراب
- غراب
- زاغ، کلاغ
لاحول
- لاحول
- مختصر «لاحول و لاقوة الا باﷲ العلی العظیم » است و آن رابرای راندن دیو و شیطان ، بر زبان آرند
- گاهی برای اعتراض به کار میرود
رندان-رندان
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
خیره
- خیره
- بدخواه، بد اندیش
- سرکش، گستاخ
- تیره، تاریک
- حیران
- بیهوده
- ناتوان، سست
خیره درای
- خیره درای
- یاوه گو
شاهدی
- شاهد
- خوبروی، زیبا چهره
سماع
- سماع
- شنیدن
- آواز، سرود
- وجد و سرور و شادی و پایکوبی صوفیانه