ملول

ملول
بیزار، اندوهگین ، به ستوه آمده .
1

کاربردهای ملول

  • رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما

    فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

  • آخر نه دل به دل رود انصاف من بده

    چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول

  • عجب آنکه غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید که این چه بخت نگونست و طالع دون و ایام بوقلمون لایق قدر من آنستی که با زاغی بدیوار باغی بر خرامان همی رفتمی

  • گر ملولی ز ما ترش منشین

    که تو هم در میان ما تلخی