عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/عکس-روی-تو-چو-در-آینه-جام-افتاد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)

  1. عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

    عارف از خنده می در طمع خام افتاد

    وقتی که عکس رخ تو در آیینه جام پیدا شد، عارف از روی خوشی که شراب به او نشان داد، طمع کرد که شراب خامی بخورد.

  2. حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

    این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

    تنها یک بار ظاهر شدن زیبایی روی تو در آینه کافی بود تا این همه نقش خیال در آینه اوهام پدید آید.

  3. این همه عکس می و نقش نگارین که نمود

    یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

    این همه تصویر شراب و نقش‌های رنگارنگی که نشان داد، همگی یک پرتو از چهره ساقی است که در جام منعکس شده است.

  4. غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید

    کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

    خواص، همگی به دلیل غیرتی که به عشق داشتند، نتوانستند فاش کنند که اسرار غم او از کجا و چگونه بر سر زبان عوام افتاده است.

  5. من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

    اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

    دست خودم نبود که از مسجد به می‌خانه رسیدم. از ابتدای پیدایش آفرینش، سرنوشت من اینگونه رقم خورده بود.

  6. چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار

    هر که در دایره گردش ایام افتاد

    هر کسی که در گردش ایام گرفتار شد، همانند پرگار نمی‌تواند که از این دایره خارج شود و دنبال دور زمانه نباشد.

  7. در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ

    آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

    دل، برای نیفتادن در چاه زنخدان تو، به موهای تو چنگ زد و با آن خودش را نگه داشت. افسوس که از چاه بیرون آمد و در بند زلف تو گرفتار شد.

  8. آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی

    کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد

    ای خواجه! دیگر آن دوران سپری شد که بتوانی من را بار دیگر در صومعه ببینی. چرا که کار ما به رخ ساقی و لب جام ارتباط پیدا کرده است.

  9. زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

    کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

    باید با رقص و خوشحالی سر خود را زیر شمشیر غم او بگذاریم. چرا که کسی که به دست او کشته شد، آخر و عاقبت خوبی پیدا کرد.

  10. هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است

    این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

    در هر زمان با من دلسوخته، به گونه‌ای متفاوت لطف دارد. این گدا را ببین که چطور شایسته انعام شده است!

  11. صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی

    زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

    صوفیان همگی خودشان یک پا اینکاره و چشم‌چران هستند ولی این وسط فقط حافظ دلسوخته را گرفته‌اند (و به بقیه کاری ندارند)

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
هر که در دایره گردش ایام افتاد
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
هر که در دایره گردش ایام افتاد
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
  • پس زمینه شب متن نوشته:  عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
هر که در دایره گردش ایام افتاد
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
غی
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
هر که در دایره گردش ایام افتاد
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام اف
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی عارف از خنده می در طمع خام افتاد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
کز

    • خام

      خام
      ناپخته، مقابل پخته
      نارس، نرسیده
      کار خام، کار نسر براه نشده
      بی اصل، بیهوده
      دست نخورده، خالص
      بی تجربه، ناآزموده
      پوست دباغی نشده
      جامه‌ی چرمی
      ریسمان بلند
      شراب خام، شراب نپخته. معروف است که شراب خام بهتر از شراب پخته است.
      ابریشم نتابیده، زه ابریشمی سازها
      خامه، قلم
      نوعی انگور
    • فروغ

      فروغ
      روشنایی، نور
      شعله و شرار آتش
      رونق
    • ازل

      ازل
      همیشگی، زمانی که ابتدا ندارد
    • خرابات

      خرابات
      جمع خرابه. ویرانه ها
      می‌خانه، میکده، شراب خانه
      قمار خانه
      در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادت‌های نفسانی
    • ساقی

      ساقی
      کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
    • حریفند

      حریف
      دوست، یار، معشوق، معشوقه
      هم‌پیشه، همکار، هم‌بازی، هم‌آورد، همنشین، هم‌پیاله