-
-
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
-
وقتی که عکس رخ تو در آیینه جام پیدا شد، عارف از روی خوشی که شراب به او نشان داد، طمع کرد که شراب خامی بخورد.
-
-
-
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
-
تنها یک بار ظاهر شدن زیبایی روی تو در آینه کافی بود تا این همه نقش خیال در آینه اوهام پدید آید.
-
-
-
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
-
این همه تصویر شراب و نقشهای رنگارنگی که نشان داد، همگی یک پرتو از چهره ساقی است که در جام منعکس شده است.
-
-
-
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
-
خواص، همگی به دلیل غیرتی که به عشق داشتند، نتوانستند فاش کنند که اسرار غم او از کجا و چگونه بر سر زبان عوام افتاده است.
-
-
-
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
-
دست خودم نبود که از مسجد به میخانه رسیدم. از ابتدای پیدایش آفرینش، سرنوشت من اینگونه رقم خورده بود.
-
-
-
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد
-
هر کسی که در گردش ایام گرفتار شد، همانند پرگار نمیتواند که از این دایره خارج شود و دنبال دور زمانه نباشد.
-
-
-
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
-
دل، برای نیفتادن در چاه زنخدان تو، به موهای تو چنگ زد و با آن خودش را نگه داشت. افسوس که از چاه بیرون آمد و در بند زلف تو گرفتار شد.
-
-
-
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
-
ای خواجه! دیگر آن دوران سپری شد که بتوانی من را بار دیگر در صومعه ببینی. چرا که کار ما به رخ ساقی و لب جام ارتباط پیدا کرده است.
-
-
-
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
-
باید با رقص و خوشحالی سر خود را زیر شمشیر غم او بگذاریم. چرا که کسی که به دست او کشته شد، آخر و عاقبت خوبی پیدا کرد.
-
-
-
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
-
در هر زمان با من دلسوخته، به گونهای متفاوت لطف دارد. این گدا را ببین که چطور شایسته انعام شده است!
-
-
-
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
-
صوفیان همگی خودشان یک پا اینکاره و چشمچران هستند ولی این وسط فقط حافظ دلسوخته را گرفتهاند (و به بقیه کاری ندارند)
-
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/عکس-روی-تو-چو-در-آینه-جام-افتاد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
خام
- خام
- ناپخته، مقابل پخته
- نارس، نرسیده
- کار خام، کار نسر براه نشده
- بی اصل، بیهوده
- دست نخورده، خالص
- بی تجربه، ناآزموده
- پوست دباغی نشده
- جامهی چرمی
- ریسمان بلند
- شراب خام، شراب نپخته. معروف است که شراب خام بهتر از شراب پخته است.
- ابریشم نتابیده، زه ابریشمی سازها
- خامه، قلم
- نوعی انگور
فروغ
- فروغ
- روشنایی، نور
- شعله و شرار آتش
- رونق
غیرت
- غیرت
- رشک، حسد
ازل
- ازل
- همیشگی، زمانی که ابتدا ندارد
خرابات
- خرابات
- جمع خرابه. ویرانه ها
- میخانه، میکده، شراب خانه
- قمار خانه
- در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادتهای نفسانی
ساقی
- ساقی
- کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
حریفند
- حریف
- دوست، یار، معشوق، معشوقه
- همپیشه، همکار، همبازی، همآورد، همنشین، همپیاله