کاربردهای حریف
-
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
-
گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید
ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد
-
حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد
علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند
-
نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت
نه حریفی که توقع به وصالش دارند
-
مطرب اگر پرده از این رهزند
بازنیایند حریفان به هوش
-
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
-
با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت
گر باده خورم خمر بهشتی نه حرامست
-
مغنی بزن آن نوآیین سرود
بگو با حریفان به آواز رود