به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/به-خدا-اگر-بمیرم-که-دل-از-تو-برنگیرم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم

    برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم

    به خدا قسم که اگر بمیرم هم دل از تو برنمی‌دارم. ای پزشک، از بالای سر من برو که من درمان پذیر نیستم.

  2. همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان

    تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم

    در تمام مدت عمرم همنشین زیبارویان و خوبان بودم. تو برخاستی و در ضمیر وجود من نقش بستی.

  3. مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم

    که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم

    ای حکیم! به من پند و اندرز نده که نصیحت‌هایت را به کار نمی‌گیرم. چراکه من می‌توانم چاره خود را بکنم اما در برابر دوست، چاره‌ای ندارم.

  4. برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان

    بگذار تا ببینم که که می زند به تیرم

    ای سپر! از جلوی من کنار برو که پیکان تیر به جانم رسید. بگذار تا نگاه کنم این چه کسی است که دارد من را با تیر می‌زند.

  5. نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم

    بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم

    نه با دوستان به نشاط می‌آیم و نه در بوستان به آسودگی و آرامش می‌رسم. ای دوستان به سفر بروید، چرا که من اسیر هستم (و نمی‌توانم همراه شما بیایم)

  6. تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را

    به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم

    اگر تو در آب حرکات خودت را ببینی، با زبان خودت خواهی گفت که «در زیبایی بی‌نظیر هستم»

  7. تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی

    که نه من غنوده ام دوش و نه مردم از نفیرم

    تو در خواب خوش استراحت کن و با عیش و خوشگذرانی طی کن، که دیشب نه من خوابیده‌ام و نه مردم توانسته‌اند از صدای ناله من خوابشان ببرد.

  8. نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را

    نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم

    مگر چنین نیست که ثروتمندان به نیازمنان ناتوان می‌بخشند؟ ای ثروتمند! به من نگاهی بینداز که محتاج نگاه تو هستم.

  9. اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت

    که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم

    اگر حتی من را همانند عود بسوزانی، باز هم می‌گویم که تن من فدای جان تو باشد. چرا که لدت بردن مردم از بوی خوش من، خوب است.

  10. نه تو گفته ای که سعدی نبرد ز دست من جان

    نه به خاک پای مردان چو تو می کشی نمیرم

    تو نگفته‌ای که «سعدی نمی‌تواند از دست من جان سالم به در ببرد.»؟ به خاک پای مردان قسم که هنگامی که تو من را می‌کشی، نمی‌میرم (چون به دست تو کشته شده‌ام، عمر جاودان پیدا کرده‌ام)

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  • حریفان

    حریف
    دوست، یار، معشوق، معشوقه
    هم‌پیشه، همکار، هم‌بازی، هم‌آورد، همنشین، هم‌پیاله