-
-
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
-
هر کسی که شیرینی بفروشد، مشتریان بر او هجوم میآورند. [کسی که میخواهد مگس به دور عسلش جمع نشود] یا باید پر مگس را ببندد یا باید سر ظرف عسل را با چیزی بپوشاند
-
-
-
همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد
هر که درمان می پذیرد یا نصیحت می نیوشد
-
هر کسی که درمان درد عشق را میپذیرد ویا گوش به نصیحت میدهد، یا عاشق نیست و اگر هست، عاشقی صادق و راستین نیست
-
-
-
گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید
ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد
-
اگر به کسی که مطیع خدمت تو هست، بگویی که کفر بگو، اطاعت میکند و کفر میگوید. اگر به همنشین مجلست بگویی که زهر بخورد، اطاعت کرده و زهر را مینوشد.
-
-
-
شمع پیشت روشنایی نزد آتش می نماید
گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می فروشد
-
روشنایی کردن شمع در برابر تو مثل این است که شمع روشناییاش را نزد آتش ببرد. جلوهگری گل در دستان تو، مثل این است که بخواهد زیباییاش را به یوسف بفروشد.
-
-
-
سود بازرگان دریا بی خطر ممکن نگردد
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد
-
بازرگانی که از راه دریا تجارت میکند، نمیتواند بدون خطر کردن در دریا سودی به دست آورد. هر کسی هم که هدفش تو باشی، باید تا جایی که نفس دارد، تلاش کند.
-
-
-
برگ چشمم می نخوشد در زمستان فراقت
وین عجب کاندر زمستان برگ های تر بخوشد
-
برگ چشمان من در زمستان دوری تو، خشک نمیشود. عجیب این است که در زمستان، برگهای تر درختان هم خشک میشوند.
-
-
-
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می گذارد
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد
-
هر کسی که معشوقی نداشته باشد، عمرش را به بیهودگی میگذراند. هر کسی که روی آتش جوش نخورد، همچنان خام باقی میماند.
-
-
-
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد
هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می خروشد
-
تا زمانی که غم پنهانی وجود نداشته باشد، نرمی و لطافتی در قلب انسان ایجاد نمیشود. سعدی هم گلی دیده است که دارد همچون بلبل میخروشد و ناله میزند.
-
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هر-که-شیرینی-فروشد-مشتری-بر-وی-بجوشد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
حریف
- حریف
- دوست، یار، معشوق، معشوقه
- همپیشه، همکار، همبازی، همآورد، همنشین، همپیاله
گل-گلی
- گل
-
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
نخوشد
- خوشیدن
- نخوشد
- خشک شدن، خشکیدن
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
رقتی
- رقت
- نازکی، نرمی و لطافت، مهربانی