-
-
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
-
در حالت سرمستی از خرابات بیرون آمد و با عقلی زایل به مناجات برخاست
-
-
-
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
-
خرقه زهد خود را بر زمین انداخته و لباس طامات (لاف زدنهای) خود را آتش زده است.
-
-
-
دل برده شمع مجلس او
پروانه به شادی و سعادات
-
دلباخته و در حال چرخیدن با شادی و خوشی به دور شمع مجلس او است.
-
-
-
جان در ره او به عجز می گفت
کای مالک عرصه کرامات
-
جان در راه او به لابه و زاری میگفت: که ای صاحب عرصه بزرگیها
-
-
-
از خون پیاده ای چه خیزد
ای بر رخ تو هزار شه مات
-
از خون مهره سربازی چه چیزی بدست میآید؟ ای کسی که هزاران شاه، با رخ تو مات شدهاند.
-
-
-
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
-
به خدا قسم و به جانت قسم که با هزار بار جان دادن هم نمیتوان با تو ملاقات کرد.
-
-
-
گر چشم دلم به صبر بودی
جز عشق ندیدمی مهمات
-
اگر چشم دلم صبر داشت، بجز عشق، امر مهمی نمیدیدم.
-
-
-
تا باقی عمر بر چه آید
بر باد شد آن چه رفت هیهات
-
تا باقی عمر چه شود. هر چه بود به باد رفت. افسوس!
-
-
-
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات
-
ای سعدی! هنگامی که زلالی و پاکیزگی از دست رفت، از این پس من میمانم وتیرگی خرابات
-
سرمست درآمد از خرابات
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/سرمست-درآمد-از-خرابات
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
خرابات
- خرابات
- جمع خرابه. ویرانه ها
- میخانه، میکده، شراب خانه
- قمار خانه
- در اصطلاح تصوف، مرتبه ویرانی عادتهای نفسانی
خرقه
- خِرقه
- لباسی که از وصله شدن تکه پارچههای گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
طامات
- طامات
- گفتار بیهوده، سخنان پرت و پلا، اراجیف. لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود.
صافی
- صافی
- روشن . شفاف . خالص . بی دُرد. بی غش . پاکیزه . ناب
دردی
- دُرد
- ته نشین، رسوب، تیرگی (شراب و روغن و ...)
- مطلق شراب