کاربردهای مهجور
-
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
-
گفت ای ز رفیق خویشتن دور
تو نیز چو من ز دوست مهجور
-
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
-
تنگ جهان بر من مهجور باد
گرد من ازدامن من دور باد