-
بدین نامه چون دست کردم دراز
یکی مهتری بود گردنفراز
-
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشن روان
-
خداوند رای و خداوند شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم
-
مرا گفت کز من چه باید همی
که جانت سخن برگراید همی
-
به چیزی که باشد مرا دسترس
بکوشم نیازت نیارم به کس
-
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب
-
به کیوان رسیدم ز خاک نژند
از آن نیکدل نامدار ارجمند
-
به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر
-
سراسر جهان پیش او خوار بود
جوانمرد بود و وفادار بود
-
چنان نامور گم شد از انجمن
چو در باغ سرو سهی از چمن
-
نه زو زنده بینم نه مرده نشان
به دست نهنگان مردم کشان
-
دریغ آن کمربند و آن گردگاه
دریغ آن کیی برز و بالای شاه
-
گرفتار زو دل شده ناامید
نوان لرز لرزان به کردار بید
-
یکی پند آن شاه یاد آوریم
ز کژی روان سوی داد آوریم
-
مرا گفت کاین نامه شهریار
گرت گفته آید به شاهان سپار
-
بدین نامه من دست بردم فراز
به نام شهنشاه گردنفراز
در داستان ابومنصور
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/در-داستان-ابومنصور
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
رای
- رای
- رأی
- اندیشه ، فکر
- تدبیر
- عقیده ، اعتقاد
- شور، مشورت
- قصد، عزم
نژند
- نَژَند
- اندوهگین، افسرده
- مهیب و سهمگین
- خشمگین
- پست
فر
- فر
- شکوه
- نور، روشنی، فروغ
سرو
- سرو
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
دریغ
- دریغ
- افسوس
- مضایقه
برز
- بُرز
- بلندی
- قد و قامت
- شکوه و عظمت