-
-
شنیدم که فرزانه ای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
-
شنیدم که شخصی رند و لاابالی، یقه مرد دانای خداپرستی را گرفت.
-
-
-
ازان تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون
-
آن مرد روشندل و پاک طینت از مرد سیاهدل پس گردنی خورد ولی حتی سرش را بالا نیاورد و سر نجنباند.
-
-
-
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز
تحمل دریغ است از این بی تمیز
-
شخصی به آن مرد نیک سرشت گفت: آخر مگر تو هم مرد نیستی؟! حیف است که رفتار آن مرد بیقید را که نمیتواند خوبی و بدی را تشخیص بدهد، تحمل نمایی
-
-
-
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع دیگر مگوی
-
مرد نیک سیرت، این سخن آن مرد را شنید و به او پاسخ داد که دیگر اینگونه صحبت نکن.
-
-
-
درد مست نادان گریبان مرد
که با شیر جنگی سگالد نبرد
-
کسی که مست و نادان است، یقه را پاره میکند. چه کسی در اندیشهاش خطور میکند که با شیر جنگی مبارزه کند؟
-
-
-
ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست
-
زیبنده شخص فهمیده و دانا نیست که یقه شخص نفهم مست را بگیرد.
-
حکایت در معنی تواضع نیکمردان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-معنی-تواضع-نیکمردان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)