-
-
یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
که حسنی ندارد ایاز ای شگفت
-
شخصی از سلطان محمود غزنوی، پادشاه غزنین، ایراد گرفت که: عجیب است که ایاز هیچ زیباییای ندارد
-
-
-
گلی را که نه رنگ باشد نه بوی
غریب است سودای بلبل بر اوی
-
گلی که نه رنگ زیبایی داشته باشد و نه بوی خوشی، عجیب است که بلبل بر او عشق بورزد
-
-
-
به محمود گفت این حکایت کسی
بپیچید از اندیشه بر خود بسی
-
شخصی دیگر این ماجرا را برای سلطان محمود بیان کرد. محمود با شنیدن آن، از شدت غم به خود میپیچید.
-
-
-
که عشق من ای خواجه بر خوی اوست
نه بر قد و بالای نیکوی اوست
-
که ای خواجه! عشق من بخاطر خلق و خوی نیکوی اوست و نه به خاطر قد و بالای خوبش
-
-
-
شنیدم که در تنگنایی شتر
بیفتاد و بشکست صندوق در
-
شنیدم که در راهی سخت، شتر بر زمین افتاد و صندوقچه مرواریدی که بارش بود، شکست.
-
-
-
به یغما ملک آستین برفشاند
وزان جا بتعجیل مرکب براند
-
پادشاه به نشانه حرکت به سوی شهر یغما، دست تکان داد و از آنجا با شتاب اسب خود را تاخت.
-
-
-
سواران پی در و مرجان شدند
ز سلطان به یغما پریشان شدند
-
سواران به دنبال مروارید و مرجان رفتند و برای به تاراج بردن جواهرات، از اطراف پادشاه پراکنده شدند.
-
-
-
نماند از وشاقان گردن فراز
کسی در قفای ملک جز ایاز
-
از میان غلامان نیرومند، هیچ کدام بجز ایاز در پشت سلطان باقی نماند.
-
-
-
نگه کرد کای دلبر پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ
-
سلطان به ایاز نگاه کرد و گفت: ای دلبر پر از انحنا! از غارت و تاراج مروارید چه با خودت آوردی؟ ایاز پاسخ داد: هیچ چیز
-
-
-
من اندر قفای تو می تاختم
ز خدمت به نعمت نپرداختم
-
من پشت سر تو اسب میتازاندم و در هنگام خدمت، مشغول جمع آوری مال نشدم.
-
-
-
گرت قربتی هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
-
اگر در بارگاه دارای اجر و قربی هستی، برای کسب خلعت از پادشاه غافل نشو
-
-
-
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
-
بر خلاف روش درست پارسایی و بندگی است که دوستداران حق، از خدا چیزی غیر از خودش بخواهند.
-
-
-
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
-
اگر در دوستی، به احسان و بخشش دوست چشمداشت داری، تو گرفتار خودت هستی نه گرفتار محبوب
-
-
-
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نیاید به گوش دل از غیب راز
-
تا زمانی که دهانت از حرص و طمع باز است، هیچ رازی از عالم غیب به گوش دلت نخواهد رسید.
-
-
-
حقایق سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
-
حقیقت همچون خانهای پاک و پاکیزه است و هوا و هوس حکم گرد و غباری را دارد که به هوا بلند شده باشد.
-
-
-
نبینی که جایی که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
-
نمیبینی که جایی که گرد و غبار به هوا بلند شد، با وجودی که چشم مرد دارای قوهی بینایی است، قادر به دیدن نیست؟
-
حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-سلطان-محمود-و-سیرت-ایاز
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
ایاز
- ایاز
- اَیاز، نام غلام محمودبن سبکتکین . این غلام به دلیل کثرت فِراست و هوش و جنگجوئی و همچنین به دلیل زیبائی و جمال، محبوب سلطان بود.
غزنین
- غزنین
- غزنه
- زابلستان
- غزنه تلفظ عامه می باشد و مجموع بلاد آن را زابلستان گویند و غزنین قصبه ٔ آن است . شهری بزرگ و ولایت وسیعی در طرف خراسان است و آن حد میان خراسان و هند است در راهی که خیرات بسیاری دارد جز اینکه هوای آن بسیار سرد می باشد، گویند که در نزدیکی آن گردنه ای است به فاصله ٔ مسافت یک روزه راه که هرگاه مسافر آن را طی کند در هوای بسیار گرمی قرار میگیرد در حالی که از این سو سرمای سخت است . دانشمندان بسیاری از غزنین برخاسته اند و آن مقر بنی محمودبن سبکتکین بود تا آنگاه که منقرض شدند.
حسنی
- حُسن
- زیبایی
- نیکویی
- خوبی
گلی
- گل
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
سودای
- سودا
- نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید.
- خیال خام، خیال باطل
- سیاه
- داد و ستد، معامله، خرید و فروش
بپیچید
- پیچیدن
- لوله کردن، خم کردن، درهم کردن
- متاثر شدن، متألم گشتن
- به رنج و درد دچار شدن (و دچار کردن)
محمود
- سلطان محمود غزنوی
- ابوالقاسم محمود بن سبکتکین (۳۶۱–۴۲۱ ه. ق)، ملقب به سیفالدوله، یمینالدوله، امینالملة، غازی و مشهور به سلطان محمود غزنوی پادشاه سلسله غزنویان بود. سلطان محمود که اولین فرمانروای مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی است. به جنگاوری و بیباکی و کثرت فتوحات و شکوه دربار در تاریخ اسلام، مخصوصاً غزوات او در هند و غنایمی که از آنجا آورده مشهوراست. وی اولین فرمانروا در قلمرو خلافت اسلامی است که به خود عنوان «سلطان» داد تا استقلال خود را از دستگاه خلافت نشان دهد هر چند خلیفه فقط لقب امیر را برای او پذیرفته بود. وی شهر غزنه را به مرکز امپراتوری خود که شامل افغانستان امروزی، شمال غرب هند، قسمتی از پاکستان و غرب ایران امروزی میشد تبدیل نمود.
در
- دُرّ
- لولو
- مروارید
-
-
- نوعی جواهر است به شکل کروی که در داخل صدفها تشکیل میشود. در قدیم تصور براین بوده که با چکیدن قطره باران به درون صدفی که در سطح دریا دهان بازکرده، مروارید پرورش مییابد
- دُر (جمع آن=دُرَر)، مروارید درشت است
یغما
- یغما
- تاراج ، غارت ، چپاول
- نام شهری است در ترکستان که زیبارویان بسیاری داشته است.
آستین برفشاند
- آستین افشاندن
- تکان دادن دست (و به طبع آن، تکان خوردن آستین پیراهن)
مرجان
- مرجان
-
- گوهری سرخ رنگ
- مروارید ریز
قفای
- قفا
- پس گردن ، پشت گردن
- پشت - پی ، دنبال .- عقب
وشاقان
- وشاق
- خدمتکار، غلامی که هنوز صورتش مو درنیاورده
ملک
- مَلِک
- پادشاه
خلعت
- خلعت
- جامهی دوخته که بزرگی به کسی ببخشد
طریقت
- طریقت
- روش، سیرت
- مسلک
- سیرت اهل سلوک
هوی
- هوی
- هوا
- میل، خواهش، آرزو
- عشق