کاربردهای یغما
-
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
-
تو همچنان دل شهری به غمزه ای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
-
بر سر خوان لبت دست چو من درویشی
به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد
-
ادیم زمین سفره عام اوست
چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست
-
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
دست فرومایگان برند به یغما
-
ماه رخسار بپوشی تو بت یغمایی
تا دل خلقی از این شهر به یغما نرود
-
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
-
به یغما ملک آستین برفشاند
وزان جا بتعجیل مرکب براند
-
سواران پی در و مرجان شدند
ز سلطان به یغما پریشان شدند
-
نگه کرد کای دلبر پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ
-
نگارنده را خود همین نقش بود
که شوریده را دل بیغما ربود
-
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمائی