حکایت درویش صاحب نظر و بقراط حکیم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-درویش-صاحب-نظر-و-بقراط-حکیم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9500 تومان)

  1. یکی صورتی دید صاحب جمال

    بگردیدش از شورش عشق حال

    شخصی چهره‌ی زیبایی را دید و از شور عشق، حالش دگرگون شد.

  2. برانداخت بیچاره چندان عرق

    که شبنم بر اردیبهشتی ورق

    آن بیچاره، به اندازه‌ی شبنمی که در اردیبهشت ماه روی برگ می‌نشیند، عرق ریخت.

  3. گذر کرد بقراط بر وی سوار

    بپرسید کاین را چه افتاد کار

    بقراط سوار بر اسب از کنار او عبور می‌کرد. پرسید که چه بر سر او آمده است؟

  4. کسی گفتش این عابدی پارساست

    که هرگز خطائی ز دستش نخاست

    شخصی پاسخ داد: این فرد، عابدی زاهد و پارسا است که هرگز گناهی نکرده است.

  5. رود روز و شب در بیابان و کوه

    ز صحبت گریزان ز مردم ستوه

    شبانه روز در کوه و بیابان می‌رود و از همنشینی مردم بیزار است و از دست مردم خسته شده است.

  6. ربوده ست خاطر فریبی دلش

    فرو رفته پای نظر در گلش

    شخصی دلربا و زیبا، دلش را برده است. گویی که پایِ چشمش در گِل فرو رفته باشد.

  7. چو آید ز خلقش ملامت به گوش

    بگرید که چند از ملامت خموش

    هنگامی که سرزنش مردم به گوشش می‌رسد، زار می‌زند که تا کی باید در برابر سرزنش سکوت کنم؟

  8. مگوی اربنالم که معذور نیست

    که فریادم از علتی دور نیست

    اگر گریه کردم، نگو که بهانه‌ات پذیرفته نیست چرا که فریادم دلیلی دارد.

  9. نه این نقش دل می رباید ز دست

    دل آن می رباید که این نقش بست

    این نقش زیبا نیست که دلم را از من گرفته است، بلکه آفریدگاری که این نقش را بوجود آورد، دلم را ربوده است.

  10. شنید این سخن مرد کار آزمای

    کهنسال پرورده پخته رای

    بقراط که شخصی کارآزموده و دانا و پیری تربیت شده و با فکری کامل بود، این سخن را شنید

  11. بگفت ارچه صیت نکویی رود

    نه با هر کسی هرچه گویی رود

    گفت: اگر چه این فرد خوشنام است و اسمش به خوبی در رفته است، اما هر چیزی که راجع به اشخاص گفته می‌شود، الزاماً درست نیست.

  12. نگارنده را خود همین نقش بود

    که شوریده را دل بیغما ربود

    نقاش، خودش همین نقشی را داشت که عاشق پیشه را از خود بی‌خود کرد.

  13. چرا طفل یک روزه هوشش نبرد

    که در صنع دیدن چه بالغ چه خرد

    چرا کودک یک روزه نتوانست هوش و حواسش را ببرد؟ در حالی که اگر منظور دیدن آفریده باشد، تفاوتی میان آفریده بزرگسال و آفریده خردسال وجود ندارد.

  14. محقق همان بیند اندر ابل

    که در خوبرویان چین و چگل

    اهل تحقیق همان چیزی را در شتر بدقواره می‌بیند که در زیبارویان چین و ترکستان می‌بیند.

  15. نقابی است هر سطر من زین کتیب

    فرو هشته بر عارضی دل فریب

    هر خط از این کتاب من، نقابی است که بر چهره‌ای دلربا نوشته شده است.

  16. معانی است در زیر حرف سیاه

    چو در پرده معشوق و در میغ ماه

    در پس حروف سیاه رنگ، معنی‌هایی پنهان است؛ همچون معشوقی که در پس پرده پنهان است و همچون ماهی که در پشت ابر پنهان است.

  17. در اوقات سعدی نگنجد ملال

    که دارد پس پرده چندین جمال

    در حال سعدی، اندوه و افسردگی جایی ندارد، چرا که پشت پرده زیبایی‌های زیادی دارد.

  18. مرا کاین سخنهاست مجلس فروز

    چو آتش در او روشنایی و سوز

    من که سخنانم اینچنین روشن کننده مجالس هستند و در آنها همانند آتش روشنایی و گرمی وجود دارد....

  19. نرنجم ز خصمان اگر برتپند

    کز این آتش پارسی در تبند

    اگر دشمنان اظهار ناراحتی کردند، از آنها دلخور نمی‌شوم چرا که سوزش آنها از این آتش پارسی است.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (9500 تومان)

  • حال

    حال
    حالت
    جذبه . حالتی خاص ّ که صوفیان را دست دهد. شور و وجد مکاشفه، خوش شدن صوفی
  • شبنم

    شبنم
    قطرات ریز آب که در شبهای مرطوب بر زمین می‌ریزد و روی برگ گیاهان و گلها می‌نشیند.
  • ورق

    برگ
    توشه، آذوقه
    ورق
  • بقراط

    بُقراط
    نام بزرگترین پزشک قدیم است که در 460 ق .م . مسیح در جزیره ای از بحرالجزایر یونان متولد گردید. او برخلاف آنچه شهرت دارد بهیچوجه نه مخترع و نه پایه گذار علم طب بود ولی در زمان خود احاطه ٔ کامل بر دانش پزشکی علمی و عملی داشت. سوگندنامه ٔ وی هنوز هم در جهان دانش اهمیت بسزایی دارد
  • صحبت

    صحبت
    دوستی، نشست و برخاست، همنشینی، همراهی
  • رای

    رای
    رأی
    اندیشه ، فکر
    تدبیر
    عقیده ، اعتقاد
    شور، مشورت
    قصد، عزم
  • بیغما

    یغما
    تاراج ، غارت ، چپاول
    نام شهری است در ترکستان که زیبارویان بسیاری داشته است.
  • چگل

    چِگِل
    نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.
  • عارضی

    عارض
    عرض کننده، عرض دهنده ٔ لشکر
    شکایت کننده ، شاکی .
    چهره ، رخسار
    پیشامد، حادثه
  • کتیب

    کِتیب
    مأخوذ از کتاب بمعنی نوشته شده
  • میغ

    میغ
    ابر، مِه
    سیاه
  • ملال

    ملالت
    ملال
    افسردگی، دلتنگی
    بیزاری، آزردگی
  • برتپند

    تپیدن
    برتپیدن
    بی‌قراری کردن
    لرزیدن
    از جای جستن