-
-
یکی صورتی دید صاحب جمال
بگردیدش از شورش عشق حال
-
شخصی چهرهی زیبایی را دید و از شور عشق، حالش دگرگون شد.
-
-
-
برانداخت بیچاره چندان عرق
که شبنم بر اردیبهشتی ورق
-
آن بیچاره، به اندازهی شبنمی که در اردیبهشت ماه روی برگ مینشیند، عرق ریخت.
-
-
-
گذر کرد بقراط بر وی سوار
بپرسید کاین را چه افتاد کار
-
بقراط سوار بر اسب از کنار او عبور میکرد. پرسید که چه بر سر او آمده است؟
-
-
-
کسی گفتش این عابدی پارساست
که هرگز خطائی ز دستش نخاست
-
شخصی پاسخ داد: این فرد، عابدی زاهد و پارسا است که هرگز گناهی نکرده است.
-
-
-
رود روز و شب در بیابان و کوه
ز صحبت گریزان ز مردم ستوه
-
شبانه روز در کوه و بیابان میرود و از همنشینی مردم بیزار است و از دست مردم خسته شده است.
-
-
-
ربوده ست خاطر فریبی دلش
فرو رفته پای نظر در گلش
-
شخصی دلربا و زیبا، دلش را برده است. گویی که پایِ چشمش در گِل فرو رفته باشد.
-
-
-
چو آید ز خلقش ملامت به گوش
بگرید که چند از ملامت خموش
-
هنگامی که سرزنش مردم به گوشش میرسد، زار میزند که تا کی باید در برابر سرزنش سکوت کنم؟
-
-
-
مگوی اربنالم که معذور نیست
که فریادم از علتی دور نیست
-
اگر گریه کردم، نگو که بهانهات پذیرفته نیست چرا که فریادم دلیلی دارد.
-
-
-
نه این نقش دل می رباید ز دست
دل آن می رباید که این نقش بست
-
این نقش زیبا نیست که دلم را از من گرفته است، بلکه آفریدگاری که این نقش را بوجود آورد، دلم را ربوده است.
-
-
-
شنید این سخن مرد کار آزمای
کهنسال پرورده پخته رای
-
بقراط که شخصی کارآزموده و دانا و پیری تربیت شده و با فکری کامل بود، این سخن را شنید
-
-
-
بگفت ارچه صیت نکویی رود
نه با هر کسی هرچه گویی رود
-
گفت: اگر چه این فرد خوشنام است و اسمش به خوبی در رفته است، اما هر چیزی که راجع به اشخاص گفته میشود، الزاماً درست نیست.
-
-
-
نگارنده را خود همین نقش بود
که شوریده را دل بیغما ربود
-
نقاش، خودش همین نقشی را داشت که عاشق پیشه را از خود بیخود کرد.
-
-
-
چرا طفل یک روزه هوشش نبرد
که در صنع دیدن چه بالغ چه خرد
-
چرا کودک یک روزه نتوانست هوش و حواسش را ببرد؟ در حالی که اگر منظور دیدن آفریده باشد، تفاوتی میان آفریده بزرگسال و آفریده خردسال وجود ندارد.
-
-
-
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل
-
اهل تحقیق همان چیزی را در شتر بدقواره میبیند که در زیبارویان چین و ترکستان میبیند.
-
-
-
نقابی است هر سطر من زین کتیب
فرو هشته بر عارضی دل فریب
-
هر خط از این کتاب من، نقابی است که بر چهرهای دلربا نوشته شده است.
-
-
-
معانی است در زیر حرف سیاه
چو در پرده معشوق و در میغ ماه
-
در پس حروف سیاه رنگ، معنیهایی پنهان است؛ همچون معشوقی که در پس پرده پنهان است و همچون ماهی که در پشت ابر پنهان است.
-
-
-
در اوقات سعدی نگنجد ملال
که دارد پس پرده چندین جمال
-
در حال سعدی، اندوه و افسردگی جایی ندارد، چرا که پشت پرده زیباییهای زیادی دارد.
-
-
-
مرا کاین سخنهاست مجلس فروز
چو آتش در او روشنایی و سوز
-
من که سخنانم اینچنین روشن کننده مجالس هستند و در آنها همانند آتش روشنایی و گرمی وجود دارد....
-
-
-
نرنجم ز خصمان اگر برتپند
کز این آتش پارسی در تبند
-
اگر دشمنان اظهار ناراحتی کردند، از آنها دلخور نمیشوم چرا که سوزش آنها از این آتش پارسی است.
-
حکایت درویش صاحب نظر و بقراط حکیم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-درویش-صاحب-نظر-و-بقراط-حکیم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)
حال
- حال
- حالت
- جذبه . حالتی خاص ّ که صوفیان را دست دهد. شور و وجد مکاشفه، خوش شدن صوفی
شبنم
- شبنم
- قطرات ریز آب که در شبهای مرطوب بر زمین میریزد و روی برگ گیاهان و گلها مینشیند.
ورق
- برگ
- توشه، آذوقه
- ورق
بقراط
- بُقراط
- نام بزرگترین پزشک قدیم است که در 460 ق .م . مسیح در جزیره ای از بحرالجزایر یونان متولد گردید. او برخلاف آنچه شهرت دارد بهیچوجه نه مخترع و نه پایه گذار علم طب بود ولی در زمان خود احاطه ٔ کامل بر دانش پزشکی علمی و عملی داشت. سوگندنامه ٔ وی هنوز هم در جهان دانش اهمیت بسزایی دارد
صحبت
- صحبت
- دوستی، نشست و برخاست، همنشینی، همراهی
رای
- رای
- رأی
- اندیشه ، فکر
- تدبیر
- عقیده ، اعتقاد
- شور، مشورت
- قصد، عزم
صیت
- صِیت
- شهرت، آوازه
بیغما
- یغما
- تاراج ، غارت ، چپاول
- نام شهری است در ترکستان که زیبارویان بسیاری داشته است.
شوریده
- شوریده
- آشفته
- عاشق
- دیوانه
صنع
- صنع
- آفریده
ابل
- ابل
- شتر
چگل
- چِگِل
- نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.
عارضی
- عارض
- عرض کننده، عرض دهنده ٔ لشکر
- شکایت کننده ، شاکی .
- چهره ، رخسار
- پیشامد، حادثه
کتیب
- کِتیب
- مأخوذ از کتاب بمعنی نوشته شده
میغ
- میغ
- ابر، مِه
- سیاه
ملال
- ملالت
- ملال
- افسردگی، دلتنگی
- بیزاری، آزردگی
برتپند
- تپیدن
- برتپیدن
- بیقراری کردن
- لرزیدن
- از جای جستن