چگل

چِگِل
نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.

چگل‌ها ساکن ساحل شمالی ایسیک‌کول و دره‌ی رود ایلی بودند و در سده‌های چهارم و پنجم جمعیت بسیار داشتند. پراکندگی چگل‌ها از حوالی طراز تا کاشغر بود. ظاهراً تا قبل از قراخانیان حکومت مستقل داشتند و پادشاهشان تکین یا تکسین عنوان می‌شد. عده‌ای از چگل‌ها در نیمهٔ دوم قرن چهارم پیرو مذاهب قدیم خود و عده‌ای از جمله ساکنان شهر چگل در حوالی طراز مسلمان بودند.

1

کاربردهای چگل

  • به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج

    که نافه هاش ز بند قبای خویشتن است

  • صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم

    فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

  • تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل

    لایق بندگی خواجه جلال الدینی

  • نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت

    نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

  • نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت

    نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

  • طمع کردن رایان چین و چگل

    چو سعدی وفا زان بت سخت دل

  • من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل

    گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود

  • گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و گل

    ای سست مهر سخت دل ما نیز هم بد نیستیم

  • ندانم از چه گلست آن نگار یغمایی

    که خط کشیده در اوصاف نیکوان چگل

  • بدو داد ترک چگل سی هزار

    سواران و شایسته کارزار

  • نشست از برگاه و بنهاد دل

    به رزم جهانجوی شاه چگل

  • مهان را همه خواند شاه چگل

    ابر جنگ لهراسپشان داد دل

  • سوی میسره نام شاه چگل

    که در جنگ ازو خواستی شیر دل

  • گرفتش دو ران بر گشیدش ز گل

    بترسید بدخواه ترک چگل

  • چغانی و چگلی و بلخی ردان

    بخاری و از غرجگان موبدان

  • تو چه دانی ذوق صبر ای شیشه دل

    خاصه صبر از بهر آن نقش چگل

  • آنچ نی را کرد شیرین جان و دل

    و آنچ خاکی یافت ازو نقش چگل

  • این نکته شنو ز بنده ای نقش چگل

    هرچند که راهیست ز دل جانب دل

  • سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

    شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

  • محقق همان بیند اندر ابل

    که در خوبرویان چین و چگل