-
کودکی در پیش تابوت پدر
زار می نالید و بر می کوفت سر
-
کای پدر آخر کجاات می برند
تا ترا در زیر خاکی آورند
-
می برندت خانه ای تنگ و زحیر
نی درو قالی و نه در وی حصیر
-
نی چراغی در شب و نه روز نان
نه درو بوی طعام و نه نشان
-
نی درش معمور نی بر بام راه
نی یکی همسایه کو باشد پناه
-
چشم تو که بوسه گاه خلق بود
چون شود در خانه کور و کبود
-
خانه بی زینهار و جای تنگ
که درو نه روی می ماند نه رنگ
-
زین نسق اوصاف خانه می شمرد
وز دو دیده اشک خونین می فشرد
-
گفت جوحی با پدر ای ارجمند
والله این را خانه ما می برند
-
گفت جوحی را پدر ابله مشو
گفت ای بابا نشانیها شنو
-
این نشانیها که گفت او یک بیک
خانه ما راست بی تردید و شک
-
نه حصیر و نه چراغ و نه طعام
نه درش معمور و نه صحن و نه بام
-
زین نمط دارند بر خود صد نشان
لیک کی بینند آن را طاغیان
-
خانه آن دل که ماند بی ضیا
از شعاع آفتاب کبریا
-
تنگ و تاریکست چون جان جهود
بی نوا از ذوق سلطان ودود
-
نه در آن دل تافت نور آفتاب
نه گشاد عرصه و نه فتح باب
-
گور خوشتر از چنین دل مر ترا
آخر از گور دل خود برتر آ
-
زنده ای و زنده زاد ای شوخ و شنگ
دم نمی گیرد ترا زین گور تنگ
-
یوسف وقتی و خورشید سما
زین چه و زندان بر آ و رو نما
-
یونست در بطن ماهی پخته شد
مخلصش را نیست از تسبیح بد
-
گر نبودی او مسبح بطن نون
حبس و زندانش بدی تا یبعثون
-
او بتسبیح از تن ماهی بجست
چیست تسبیح آیت روز الست
-
گر فراموشت شد آن تسبیح جان
بشنو این تسبیحهای ماهیان
-
هر که دید الله را اللهیست
هر که دید آن بحر را آن ماهیست
-
این جهان دریاست و تن ماهی و روح
یونس محجوب از نور صبوح
-
گر مسبح باشد از ماهی رهید
ورنه در وی هضم گشت و ناپدید
-
ماهیان جان درین دریا پرند
تو نمی بینی که کوری ای نژند
-
بر تو خود را می زنند آن ماهیان
چشم بگشا تا ببینیشان عیان
-
ماهیان را گر نمی بینی پدید
گوش تو تسبیحشان آخر شنید
-
صبر کردن جان تسبیحات تست
صبر کن کانست تسبیح درست
-
هیچ تسبیحی ندارد آن درج
صبر کن الصبر مفتاح الفرج
-
صبر چون پول صراط آن سو بهشت
هست با هر خوب یک لالای زشت
-
تا ز لالا می گریزی وصل نیست
زانک لالا را ز شاهد فصل نیست
-
تو چه دانی ذوق صبر ای شیشه دل
خاصه صبر از بهر آن نقش چگل
-
مرد را ذوق از غزا و کر و فر
مر مخنث را بود ذوق از ذکر
-
جز ذکر نه دین او و ذکر او
سوی اسفل برد او را فکر او
-
گر برآید تا فلک از وی مترس
کو به عشق سفل آموزید درس
-
او به سوی سفل می راند فرس
گرچه سوی علو جنباند جرس
-
از علمهای گدایان ترس چیست
کان علمها لقمه نان را رهیست
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/قصه-جوحی-و-آن-کودک-کی-پیش-جنازه-پدر-خویش-نوحه-می-کرد
چگل
- چِگِل
- نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.