قسمت اول جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/قسمت-اول-جنگ-بزرگ-کیخسرو-با-افراسیاب

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (123500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (123500 تومان)

  1. چو شد کار پیران ویسه بسر

    بجنگ دگر شاه پیروزگر

  2. بیاراست از هر سوی مهتران

    برفتند با لشکری بی کران

  3. برآمد خروشیدن کرنای

    بهامون کشیدند پرده سرای

  4. بشهر اندرون جای خفتن نماند

    بدشت اندرون راه رفتن نماند

  5. یکی تخت پیروزه بر پشت پیل

    نهادند و شد روی گیتی چو نیل

  6. نشست از بر تخت با تاج شاه

    خروش آمد از دشت وز بارگاه

  7. چو بر پشت پیل آن شه نامور

    زدی مهره در جام و بستی کمر

  8. نبودی بهر پادشاهی روا

    نشستن مگر بر در پادشا

  9. ازان نامور خسرو سرکشان

    چنین بود در پادشاهی نشان

  10. بمرزی که لشکر فرستاده بود

    بسی پند و اندرزها داده بود

  11. چو لهراسب و چون اشکش تیز چنگ

    که از ژرف دریا ربودی نهنگ

  12. دگر نامور رستم پهلوان

    پسندیده و راد و روشن روان

  13. بفرمودشان بازگشتن بدر

    هر آن کس که بد گرد و پرخاشخر

  14. در گنج بگشاد و روزی بداد

    بسی از روان پدر کرد یاد

  15. سه تن را گزین کرد زان انجمن

    سخن گو و روشن دل و تیغ زن

  16. چو رستم که بد پهلوان بزرگ

    چو گودرز بینادل آن پیر گرگ

  17. دگر پهلوان طوس زرینه کفش

    کجا بود با کاویانی درفش

  18. بهر نامداری و خودکامه ای

    نبشتند بر پهلوی نامه ای

  19. فرستادگان خواست از انجمن

    زبان آور و بخرد و رای زن

  20. که پیروز کیخسرو از پشت پیل

    بزد مهره و گشت گیتی چو نیل

  21. مه آرام بادا شما را مه خواب

    مگر ساختن رزم افراسیاب

  22. چو آن نامه برخواند هر مهتری

    کجا بود در پادشاهی سری

  23. ز گردان گیتی برآمد خروش

    زمین همچو دریا برآمد بجوش

  24. بزرگان هر کشوری با سپاه

    نهادند سر سوی درگاه شاه

  25. چو شد ساخته جنگ را لشکری

    ز هر نامداری بهر کشوری

  26. ازان پس بگردید گرد سپاه

    بیاراست بر هر سوی رزمگاه

  27. گزین کرد زان لشکر نامدار

    سواران شمشیر زن سی هزار

  28. که باشند با او بقلب اندرون

    همه جنگ را دست شسته بخون

  29. بیک دست مرطوس را کرد جای

    منوشان خوزان فرخنده رای

  30. که بر کشور خوزیان بود شاه

    بسی نامداران زرین کلاه

  31. دو تن نیز بودند هم رزم سوز

    چو گوران شه آن گرد لشگر فروز

  32. وزو نیوتر آرش رزم زن

    بهر کار پیروز و لشکر شکن

  33. یکی آنک بر کشوری شاه بود

    گه رزم با بخت همراه بود

  34. دگر شاه کرمان که هنگام جنگ

    نکردی بدل یاد رای درنگ

  35. چو صیاع فرزانه شاه یمن

    دگر شیر دل ایرج پیل تن

  36. که بر شهر کابل بد او پادشا

    جهاندار و بیدار و فرمان روا

  37. هر آنکس که از تخمه کیقباد

    بزرگان بادانش و بانژاد

  38. چو شماخ سوری شه سوریان

    کجا رزم را بود بسته میان

  39. فروتر ازو گیوه رزم زن

    بهر کار پیروز و لشکر شکن

  40. که بر شهر داور بد او پادشا

    جهانگیر و فرزانه و پارسا

  41. بدست چپ خویش بر پای کرد

    دلفروز را لشکر آرای کرد

  42. بزرگان که از تخم پورست تیغ

    زدندی شب تیره بر باد میغ

  43. خر آنکس که بود او ز تخم زرسب

    پرستنده فرخ آذر گشسب

  44. دگر بیژن گیو و رهام گرد

    کجا شاهشان از بزرگان شمرد

  45. چو گرگین میلاد و گردان ری

    برفتند یکسر بفرمان کی

  46. پس پشت او را نگه داشتند

    همه نیزه از ابر بگذاشتند

  47. به رستم سپرد آن زمان میمنه

    که بود او سپاهی شکن یک تنه

  48. هر آنکس که از زابلستان بدند

    وگر کهتر و خویش دستان بدند

  49. بدیشان سپرد آن زمان دست راست

    همی نام و آرایش جنگ خواست

  50. سپاهی گزین کرد بر میسره

    چو خورشید تابان ز برج بره

  51. سپهدار گودرز کشواد بود

    هجیر و چو شیدوش و فرهاد بود

  52. بزرگان که از بردع و اردبیل

    بپیش جهاندار بودند خیل

  53. سپهدار گودرز را خواستند

    چپ لشکرش را بیاراستند

  54. بفرمود تا پیش قلب پساه

    بپیلان جنگی ببستند راه

  55. نهادند صندوق بر پشت پیل

    زمین شد بکردار دریای نیل

  56. هزار از دلیران روز نبرد

    بصندوق بر ناوک انداز کرد

  57. نگهبان هر پیل سیصد سوار

    همه جنگ جوی و همه نیزه دار

  58. ز بغداد گردان جنگاوران

    که بودند با زنگه شاوران

  59. سپاهی گزیده ز گردان بلخ

    بفرمود تا با کمانهای چرخ

  60. پیاده ببودند بر پیش پیل

    که گر کوه پیش آمدی بر دو میل

  61. دل سنگ بگذاشتندی بتیر

    نبودی کس آن زخم را دستگیر

  62. پیاده پس پیل کرده بپای

    ابا نه رشی نیزه سرگرای

  63. سپرهای گیلی بپیش اندرون

    همی از جگرشان بجوشید خون

  64. پیاده صفی از پس نیزه دار

    سپردار با تیر جوشن گذار

  65. پس پشت ایشان سواران جنگ

    برآگنده ترکش ز تیر خدنگ

  66. ز خاور سپاهی گزین کرد شاه

    سپردار با درع و رومی کلاه

  67. ز گردان گردنکشان سی هزار

    فریبرز را داد جنگی سوار

  68. ابا شاه شهر دهستان تخوار

    که جنگ بداندیش بودیش خوار

  69. ز بغداد و گردن فرازان کرخ

    بفرمود تا با کمانهای چرخ

  70. بپیش اندرون تیرباران کنند

    هوا را چو ابر بهاران کنند

  71. بدست فریبرز نستوه بود

    که نزدیک او لشکر انبوه بود

  72. بزرگان رزم آزموده سران

    ز دشت سواران نیزه وران

  73. سر مایه و پیشروشان زهیر

    که آهو ربودی ز چنگال شیر

  74. بفرمود تا نزد نستوه شد

    چپ لشکر شاه چون کوه شد

  75. سپاهی بد از روم و بر برستان

    گوی پیشرو نام لشکرستان

  76. سوار و پیاده بدی سی هزار

    برفتند با ساقه شهریار

  77. دگر لشکری کز خراسان بدند

    جهانجوی و مردم شناسان بدند

  78. منوچهر آرش نگهدارشان

    گه نام جستن سپهدارشان

  79. دگر نامداری گروخان نژاد

    جهاندار وز تخمه کیقباد

  80. کجا نام آن شاه پیروز بود

    سپهبد دل و لشکر افروز بود

  81. شه غرچگان بود برسان شیر

    کجا ژنده پیل آوریدی بزیر

  82. بدست منوچهرشان جای کرد

    سر تخمه را لشکر آرای کرد

  83. بزرگان که از کوه قاف آمدند

    ابا نیزه و تیغ لاف آمدند

  84. سپاهی ز تخم فریدون و جم

    پر از خون دل از تخمه زادشم

  85. ازین دست شمشیرزن سی هزار

    جهاندار وز تخمه شهریار

  86. سپرد این سپه گیو گودرز را

    بدو تازه شد دل همه مرز را

  87. بیاری بپشت سپهدار گیو

    برفتند گردان بیدار و نیو

  88. فرستاد بر میمنه ده هزار

    دلاور سواران خنجر گزار

  89. سپه ده هزار از دلیران گرد

    پس پشت گودرز کشواد برد

  90. دمادم بشد برته تیغ زن

    ابا کوهیار اندر آن انجمن

  91. به مردی شود جنگ را یارگیو

    سپاهی سرافراز و گردان نیو

  92. زواره بد این جنگ را پیشرو

    سپاهی همه جنگ سازان نو

  93. بپیش اندرون قارن رزم زن

    سر نامداران آن انجمن

  94. بدان تا میان دو رویه سپاه

    بود گرد اسب افگن و رزمخواه

  95. ازان پس بگستهم گژدهم گفت

    که با قارن رزم زن باش جفت

  96. بفرمود تا اندمان پور طوس

    بگردد بهر جای با پیل و کوس

  97. بدان تا ببندد ز بیداد دست

    کسی را کجا نیست یزدان پرست

  98. نباشد کس از خوردنی بی نوا

    ستم نیز برکس ندارد روا

  99. جهان پر ز گردون بد و گاومیش

    ز بهر خورش را همی راند پیش

  100. بخواهد همی هرچ باید ز شاه

    بهر کار باشد زبان سپاه

  101. به سو طلایه پدیدار کرد

    سر خفته از خواب بیدار کرد

  102. بهر سو برفتند کار آگهان

    همی جست بیدار کار جهان

  103. کجا کوه بد دیده بان داشتی

    سپه را پراگنده نگذاشتی

  104. همه کوه و غار و بیابان و دشت

    بهر سو همی گرد لشکر بگشت

  105. عنانها یک اندر دگر ساخته

    همه جنگ را گردن افراخته

  106. ازیشان کسی را نبد بیم و رنج

    همی راند با خویشتن شاه گنج

  107. برین گونه چون شاه لشکر بساخت

    بگردون کلاه کیی برفراخت

  108. دل مرد بدساز با نیک خوی

    جز از جنگ جستن نکرد آرزوی

  109. سپهدار توران ازان سوی جاج

    نشسته بآرام بر تخت عاج

  110. دوباره ز لشکر هزاران هزار

    سپه بود با آلت کارزار

  111. نشسته همه خلخ و سرکشان

    همی سرفرازان و گردنکشان

  112. بمرز کروشان زمین هرچ بود

    ز برگ درخت و زکشت و درود

  113. بخوردند یکسر همه بار و برگ

    جهان را همی آرزو کرد مرگ

  114. سپهدار ترکان به بیکند بود

    بسی گرد او خویش و پیوند بود

  115. همه نامداران ما چین و چین

    نشسته بمرز کروشان زمین

  116. جهان پر ز خرگاه و پرده سرای

    ز خیمه نبد نیز بر دشت جای

  117. جهانجوی پر دانش افراسیاب

    نشسته بکندز بخورد و بخواب

  118. نشست اندران مرز زان کرده بود

    که کندز فریدون برآورده بود

  119. برآورده در کندز آتشکده

    همه زند و استا بزر آژده

  120. ورا نام کندز بدی پهلوی

    اگر پهلوانی سخن بشنوی

  121. کنون نام کندز به بیکند گشت

    زمانه پر از بند و ترفند گشت

  122. نبیره فریدون بد افراسیاب

    ز کندز برفتن نکردی شتاب

  123. خود و ویژگانش نشسته بدشت

    سپهر از سپاهش همی خیره گشت

  124. ز دیبای چینی سراپرده بود

    فراوان بپرده درون برده بود

  125. بپرده درون خیمه های پلنگ

    بر آیین سالار ترکان پشنگ

  126. نهاده به خیمه درون تخت زر

    همه پیکر تخت یکسر گهر

  127. نشسته برو شاه توران سپاه

    بچنگ اندرون بگرز و بر سر کلاه

  128. ز بیرون دهلیز پرده سرای

    فراوان درفش بزرگان بپای

  129. زده بر در خیمه هر کسی

    که نزدیک او آب بودش بسی

  130. برادر بد و چند جنگی پسر

    ز خویشان شاه آنک بد نامور

  131. همی خواست کآید بپشت سپاه

    بنزدیک پیران بدان رزمگاه

  132. سحر گه سواری بیامد چو گرد

    سخنهای پیران همه یاد کرد

  133. همه خستگان از پس یکدگر

    رسیدند گریان و خسته جگر

  134. همی هر کسی یاد کرد آنچ دید

    وزان بد کز ایران بدیشان رسید

  135. ز پیران و لهاک و فرشیدورد

    وزان نامداران روز نبرد

  136. کزیشان چه آمد بروی سپاه

    چه زاری رسید اندر آن رزمگاه

  137. همان روز کیخسرو آنجا رسید

    زمین کوه تا کوه لشکر کشید

  138. بزنهار شد لشکر ما همه

    هراسان شد از بی شبانی رمه

  139. چو بشنید شاه این سخن خیره گشت

    سیه گشت و چشم و دلش تیره گشت

  140. خروشان فرود آمد از تخت عاج

    بپیش بزرگان بینداخت تاج

  141. خروشی ز لشکر بر آمد بدرد

    رخ نامداران شد از درد زرد

  142. ز بیگانه خیمه بپرداختند

    ز خویشان یکی انجمن ساختند

  143. ازان درد بگریست افراسیاب

    همی کند موی و همی ریخت آب

  144. همی گفت زار این جهانبین من

    سوار سرافراز رویین من

  145. جهانجوی لهاک و فرشیدورد

    سواران و گردان روز نبرد

  146. ازین جنگ پور و برادر نماند

    بزرگان و سالار و لشکر نماند

  147. بنالید و برزد یکی باد سرد

    پس آنگه یکی سخت سوگند خورد

  148. بیزدان که بیزارم از تخت و گاه

    اگر نیز بیند سر من کلاه

  149. قبا جوشن و اسب تخت منست

    کله خود و نیزه درخت منست

  150. ازین پس نخواهم چمید و چرید

    و گر خویشتن تاج را پرورید

  151. مگر کین آن نامداران خویش

    جهانجوی و خنجرگزاران خویش

  152. بخواهم ز کیخسرو شوم زاد

    که تخم سیاوش بگیتی مباد

  153. خروشان همی بود زین گفت و گوی

    ز کیخسرو آگاهی آمد بروی

  154. که لشکر بنزدیک جیحون رسید

    همه روی کشور سپه گسترید

  155. بدان درد و زاری سپه را بخواند

    ز پیران فراوان سخنها برآند

  156. ز خون برادرش فرشیدورد

    ز رویین و لهاک شیر نبرد

  157. کنون گاه کینست و آویختن

    ابا گیو گودرز خون ریختن

  158. همم رنج و مهرست و هم درد و کین

    از ایران وز شاه ایران زمین

  159. بزرگان ترکان افراسیاب

    ز گفتن بکردند مژگان پر آب

  160. که ما سربسر مر تو را بنده ایم

    بفرمان و رایت سرافگنده ایم

  161. چو رویین و پیران ز مادر نزاد

    چو فرشیدورد گرامی نژاد

  162. ز خون گر در و کوه و دریا شود

    درازای ما همچو پهنا شود

  163. یکی برنگردیم زین رزمگاه

    ار یار باشد خداوند ماه

  164. دل شاه ترکان از آن تازه گشت

    ازان کار بر دیگر اندازه گشت

  165. در گنج بگشاد و روزی بداد

    دلش پر زکین و سرش پر ز باد

  166. گله هرچ بودش بدشت و بکوه

    ببخشید بر لشکرش همگروه

  167. ز گردان شمشیرزن سی هزار

    گزین کرد شاه از در کارزار

  168. سوی بلخ بامی فرستادشان

    بسی پند و اندرزها دادشان

  169. که گستهم نوذر بد آنجا بپای

    سواران روشن دل و رهنمای

  170. گزین کرد دیگر سپه سی هزار

    سواران گرد از در کارزار

  171. بجیحون فرستاد تا بگذرند

    بکشتی رخ آب را بسپرند

  172. بدان تا شب تیره بی ساختن

    ز ایران نیاید یکی تاختن

  173. فرستاد بر هر سوی لشکری

    بسی چاره ها ساخت از هر دری

  174. چنین بود فرمان یزدان پاک

    که بیدادگر شاه گردد هلاک

  175. شب تیره بنشست با بخردان

    جهاندیده و رای زن موبدان

  176. ز هرگونه با او سخن ساختند

    جهان را چپ و راست انداختند

  177. بران برنهادند یکسر که شاه

    ز جیحون بران سو گذارد سپاه

  178. قراخان که او بود مهتر پسر

    بفرمود تا رفت پیش پدر

  179. پدر بود گفتی بمردی بجای

    ببالا و دیدار و فرهنگ و رای

  180. ز چندان سپه نیمه او را سپرد

    جهاندیده و نامداران گرد

  181. بفرمودتا در بخارا بود

    بپشت پدر کوه خارا بود

  182. دمادم فرستد سلیح و سپاه

    خورش را شتر نگسلاند ز راه

  183. سپه را ز بیکند بیرون کشید

    دمان تالب رود جیحون کشید

  184. سپه بود سرتاسر رودبار

    بیاورد کشتی و زورق هزار

  185. بیک هفته بر آب کشتی گذشت

    سپه بود یکسر همه کوه ودشت

  186. بخرطوم پیلان و شیران بدم

    گذرهای جیحون پر از باد و دم

  187. ز کشتی همه آب شد ناپدید

    بیابان آموی لشکر کشید

  188. بیامد پس لشکر افراسیاب

    بر اندیشه رزم بگذاشت آب

  189. پراگند هر سو هیونی دوان

    یکی مرد هشیار روشن روان

  190. ببینید گفت از چپ و دست راست

    که بالا و پهنای لشکر کجاست

  191. چو بازآمد از هر سوی رزمساز

    چنین گفت با شاه گردن فراز

  192. که چندین سپه را برین دشت جنگ

    علف باید و ساز و جای درنگ

  193. ز یک سو بدریای گیلان رهست

    چراگاه اسبان و جای نشست

  194. بدین روی جیحون و آب روان

    خورش آورد مرد روشن روان

  195. میان اندرون ریگ و دشت فراخ

    سراپرده و خیمه بر سوی کاخ

  196. دلش تازه تر گشت زان آگهی

    بیامد بدرگاه شاهنشهی

  197. سپهدار خود دیده بد روزگار

    نرفتی بگفتار آموزگار

  198. بیاراست قلب و جناح سپاه

    طلایه که دارد ز دشمن نگاه

  199. همان ساقه و جایگاه بنه

    همان میسره راست با میمنه

  200. بیاراست لشکر گهی شاهوار

    بقلب اندرون تیغ زن سی هزار

  201. نگه کدر بر قلبگه جای خویش

    سپهبد بد و لشکر آرای خویش

  202. بفرمود تا پیش او شد پشنگ

    که او داشتی چنگ و زور نهنگ

  203. بلشکر چنو نامداری نبود

    بهر کار چون او سواری نبود

  204. برانگیختی اسب و دم پلنگ

    گرفتی بکندی ز نیروی جنگ

  205. همان نیزه آهنین داشتی

    بآورد بر کوه بگذاشتی

  206. پشنگست نامش پدر شیده خواند

    که شیده بخورشید تابنده ماند

  207. ز گردان گردنکشان صد هزار

    بدو داد شاه از در کارزار

  208. همان میسره جهن را داد و گفت

    که نیک اخترت باد هر جای جفت

  209. که باشد نگهبان پشت پشنگ

    نپیچد سر ار بارد از ابر سنگ

  210. سپاهی بجنگ کهیلا سپرد

    یکی تیزتر بود ایلای گرد

  211. نبیره جهاندار فراسیاب

    که از پشت شیران ربودی کباب

  212. دو جنگی ز توران سواران بدند

    بدل یک بیک کوه ساران بدند

  213. سوی میمنه لشکری برگزید

    که خورسید گشت از جهان ناپدید

  214. قراخان سالار چارم پسر

    کمر بست و آمد بپیش پدر

  215. بدو داد ترک چگل سی هزار

    سواران و شایسته کارزار

  216. طرازی و غزی و خلخ سوار

    همان سی هزار آزموده سوار

  217. که سالارشان بود پنجم پسر

    یکی نامور گرد پرخاشخر

  218. ورا خواندندی گو گردگیر

    که بر کوه بگذاشتی تیغ و تیر

  219. دمور و جرنجاش با او برفت

    بیاری جهن سرافراز تفت

  220. ز گردان و جنگ آوران سی هزار

    برفتند با خنجر کارزار

  221. جهاندیده نستوه سالارشان

    پشنگ دلاور نگهدارشان

  222. همان سی هزار از یلان ترکمان

    برفتند با گرز و تیر و کمان

  223. سپهبد چو اغریرث جنگجوی

    که با خون یکی داشتی آب جوی

  224. وزان نامور تیغ زن سی هزار

    گزین کرد شاه از در کارزار

  225. سپهبد چو گرسیوز پیلتن

    جهانجوی و سالار آن انجمن

  226. بدو داد پیلان و سالارگاه

    سر نامداران و پشت سپاه

  227. ازان پس گزید از یلان ده هزار

    که سیری ندادند کس از کارزار

  228. بفرمود تا در میان دو صف

    بآوردگاه بر لب آورده کف

  229. پراگنده بر لشکر اسب افگنند

    دل و پشت ایرانیان بشکنند

  230. سوی باختر بود پشت سپاه

    شب آمد به پیلان ببستند راه

  231. چنین گفت سالار گیتی فروز

    که دارد سپه چشم بر نیمروز

  232. چو آگاه شد شهریار جهان

    ز گفتار بیدار کار آگهان

  233. ز ترکان وز کار افراسیاب

    که لشکرگه آورد زین روی آب

  234. سپاهی ز جیحون بدین سو کشید

    که شد ریگ و سنگ از جهان ناپدید

  235. چو بشنید خسرو یلانرا بخواند

    همه گفتنی پیش ایشان براند

  236. سپاهی ز جنگ آوران برگزید

    بزرگان ایران چنانچون سزید

  237. چشیده بسی از جهان شور و تلخ

    بیاری گستهم نوذر ببلخ

  238. باشکش بفرمود تا سوی زم

    برد لشکر و پیل و گنج درم

  239. بدان تا پس اندر نیاید سپاه

    کند رای شیران ایران تباه

  240. ازان پس یلان را همه برنشاند

    بزد کوس رویین و لشکر براند

  241. همی رفت با رای و هوش و درنگ

    که تیزی پشیمانی آرد بجنگ

  242. سپهدار چون در بیابان رسید

    گرازیدن و ساز و لشکر بدید

  243. سپه را گذر سوی خورازم بود

    همه رنگ و دشت از در رزم بود

  244. بچپ بر دهستان و بر راست آب

    میان ریگ و پیش اندر افراسیاب

  245. چو خورشید سر زد ز برج بره

    بیاراست روی زمین یکسره

  246. سپهدار ترکان سپه را بدید

    بزد نای رویین و صف برکشید

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (123500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (123500 تومان)

  • چگل

    چِگِل
    نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.
  • میغ

    میغ
    ابر، مِه
    سیاه
  • افراسیاب

    افراسیاب
    شاه اسطوره‌ای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی است. سرانجام به دست کیخسرو کشته شد.
    سرزمینی که تورانیان بر آن حکمرانی می‌کردند، بعدها توسط ترکان اشغال گردید. به همین دلیل، در متون قدیمی، توران و از جمله افراسیاب را (به اشتباه) ترک دانسته‌اند