-
چو شد کار توران زمین ساخته
دل شاه ز اندیشه پرداخته
-
بفرمود تا پیش او شد دبیر
قلم خواست با مشک و چینی حریر
-
به نرسی یکی نامه فرمود شاه
ز پیکار ترکان و کار سپاه
-
سر نامه کرد آفرین نهان
ازین بنده بر کردگار جهان
-
خداوند پیروزی و دستگاه
خداوند بهرام و کیوان و ماه
-
خداوند گردنده چرخ بلند
خداوند ارمنده خاک نژند
-
بزرگی و خردی به پیمان اوست
همه بودنی زیر فرمان اوست
-
نوشتم یکی نامه از مرز چین
به نزد برادر به ایران زمین
-
به نزد بزرگان ایرانیان
نوشتن همین نامه بر پرنیان
-
هرانکس که او رزم خاقان ندید
ازین جنگجویان بباید شنید
-
سپه بود چندانک گفتی سپهر
ز گردش به قیر اندر اندود چهر
-
همه مرز شد همچو دریای خون
سر بخت بیداد گشته نگون
-
به رزم اندرون او گرفتار شد
وزو چرخ گردنده بیزار شد
-
کنون بسته آوردمش بر هیون
جگر خسته و دیدگان پر ز خون
-
همه گردن سرکشان گشت نرم
زبان چرب و دلها پر از خون گرم
-
پذیرفت باژ آنک بدخواه بود
به راه آمدند آنک بی راه بود
-
کنون از پس نامه من با سپاه
بیایم به کام دل نیک خواه
-
هیونان کفک افگن بادپای
برفتند چون ابر غران ز جای
-
چو نامه به نزدیک نرسی رسید
ز شادی دل پادشا بردمید
-
بشد موبد موبدان پیش اوی
هرانکس که بود از یلان جنگ جوی
-
به شادی برآمد ز ایران خروش
نهادند هر یک به آواز گوش
-
دل نامداران ز تشویر شاه
همی بود پیچان ز بهر گناه
-
به پوزش به نزدیک موبد شدند
همه دل هراسان ز هر بد شدند
-
کز اندیشه کژ و فرمان دیو
ببرد دل از راه گیهان خدیو
-
بدان مایه لشکر که برد این گمان
که یزدان گشاید در آسمان
-
شگفتیست این کز گمان بگذرد
هم از رای داننده مرد خرد
-
چو پاسخ شود نامه بر خوب و زشت
همین پوزش ما بباید نوشت
-
که گر چند رفت از برزگان گناه
ببخشد مگر نامبردار شاه
-
بپذرفت نرسی که ایدون کنم
که کین از دل شاه بیرون کنم
-
پس آن نامه را زود پاسخ نوشت
پدیدار کرد اندرو خوب و زشت
-
که ایرانیان از پی درد و رنج
همان از پی بوم و فرزند و گنج
-
گرفتند خاقان چین را پناه
به نومیدی از نامبردار شاه
-
نه از دشمنی بد نه از درد و کین
نه بر شاه بودست کس را گزین
-
یکی مهتری نام او برزمهر
بدان رفتن راه بگشاد چهر
-
بیامد به نزدیک شاه جهان
همه رازها برگشاد از نهان
-
ز گفتار او شاه خشنود گشت
چنین آتش تیز بی دود گشت
-
چغانی و چگلی و بلخی ردان
بخاری و از غرجگان موبدان
-
برفتند با باژ و برسم به دست
نیایش کنان پیش آتش پرست
-
که ما شاه را یکسره بنده ایم
همان باژ را گردن افگنده ایم
-
همان نیز هر سال با باژ و ساو
به درگه شدی هرک بودیش تاو
چو شد کار توران زمین ساخته
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/چو-شد-کار-توران-زمین-ساخته
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(20000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(20000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(20000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(20000 تومان)
چگلی
- چِگِل
- نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند.