کاربردهای شوریده
-
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
-
بوالعجب شوریده ام سهوم به رحمت درگذار
سهمگن درمانده ام جرمم به طاعت درپذیر
-
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
-
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
-
نگه کرد شوریده از خواب و گفت
مرا فتنه خوانی و گویی مخفت
-
نگارنده را خود همین نقش بود
که شوریده را دل بیغما ربود
-
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری برآمد شغالی به چنگ
-
یاد دارم که با کاروانی همه شب رفته بودم و سحرگاه بر کنار بیشه ای خفته شوریده ای همراه ما بود نعره بزد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت
-
شوریده بدی چو ریگ در راه
آسوده شدی چو آب در چاه