هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هشیار-کسی-باید-کز-عشق-بپرهیزد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

    وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

    هوشیار کسی است که از عشق دوری کند، این خلق و خویی که من دارم، با عقل سازگاری ندارد.

  2. آن کس که دلی دارد آراسته معنی

    گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد

    هر کس که دلش جایگاه حقیقت است، اگر کل دنیا و آخرت را داشته باشد، همه را نثار یک نفر می‌کند.

  3. گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد

    ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد

    اگر شکنجه و عذاب به صورت سیل نازل شود، انسان شیفته نمی‌ترسد. اگر بلا همچون تیر بر سر ببارد، انسان دیوانه از آن دوری نمی‌کند.

  4. آخر نه منم تنها در بادیه سودا

    عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد

    آخر من دراین بیابان شوریدگی تنها نیستم؛ عشق لب شیرین تو شور بسیاری به پا می‌کند.

  5. بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت

    بی مایه زبون باشد هر چند که بستیزد

    من که بی‌اقبال هستم چه ترفندی به کار ببرم تا از دیدار تو برخوردار شوم؟ آنکه بنیه‌ای نداشته باشد، هر چقدر هم که تلاش کند، آخرش توسری‌خور می‌شود.

  6. فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی

    قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد

    اگر مرا صدا بزنی، به من لطف کرده‌ای. اگر من را از خود برانی، عدالت را اجرا کرده‌ای. کسی که از آزار تو فرار می‌کند، قدرشناس تو نیست.

  7. تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم

    جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد

    از زمانی که دلداده تو شدم، جلوی ورود دیگران (به دلم) را گرفتم. آنجایی که تو می‌نشینی، آشوب زیادی به پا می‌شود.

  8. سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز

    ور روی بگردانی در دامنت آویزد

    سعدی هرگز نظر از چهره تو برنمی‌دارد. اگر رویت از او برگردانی، به پایت می‌افتد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • سودا

    سودا
    نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید می‌آید.
    خیال خام، خیال باطل
    سیاه
    داد و ستد، معامله، خرید و فروش
  • بادیه

    بادیه
    بادیة
    صحرا، بیابان
    جام بزرگ شراب
  • زبون

    زبون
    حقیر، بی مقدار، خوار، زیردست
  • وصلت

    وصال
    وصل
    رسیدن به معشوق
    وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.
  • فتنه

    فتنه
    آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی