0

حکایت درویش با روباه
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-درویش-با-روباه

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (10000 تومان)

  1. یکی روبهی دید بی دست و پای

    فرو ماند در لطف و صنع خدای

    شخصی روباهی دید که دست و پا نداشت. از مهر و آفرینش خداوند در شگفت ماند

  2. که چون زندگانی به سر می برد

    بدین دست و پای از کجا می خورد

    که این موجود چگونه می‌تواند زنده بماند؟ با این بی دست و پایی، از کجا روزی‌اش را بدست می‌آورد؟

  3. در این بود درویش شوریده رنگ

    که شیری برآمد شغالی به چنگ

    آن درویش رنگ پریده، در حال اندیشیدن به این موضوع بود که شیری پدیدار شد که شغالی را به چنگال گرفته بود.

  4. شغال نگون بخت را شیر خورد

    بماند آنچه روباه از آن سیر خورد

    شیر، شغال بیچاره را خورد. از خوراک شیر، ته مانده‌ای باقی ماند که روباه با خوردن آن سیر شد.

  5. دگر روز باز اتفاقی فتاد

    که روزی رسان قوت روزش بداد

    روز دیگر، باز هم اتفاقی از این دست رخ داد که بدان وسیله، آن کسی که روزی روباه را فراهم می‌آورد (خداوند) مقدار غذای لازم برای یک روز روباه را به او داد.

  6. یقین مرد را دیده بیننده کرد

    شد و تکیه بر آفریننده کرد

    یقین، چشم مرد را بروی حقیقت باز کرد. رفت و به پروردگار تکیه کرد.

  7. کز این پس به کنجی نشینم چو مور

    که روزی نخوردند پیلان به زور

    که از این به بعد، همانند مورچه‌ای به گوشه‌ای خواهم نشست. چرا که فیل‌ها روزی خود را از زور بازویشان بدست نیاوردند.

  8. زنخدان فرو برد چندی به جیب

    که بخشنده روزی فرستد ز غیب

    مدتی، چانه‌اش را به یقه‌اش فرو برد تا خداوند بخشاینده از دست غیب روزی او را بفرستد.

  9. نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست

    چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست

    نه غریبه و نه دوست، هیچکسی غصه او را نخورد (به او کمکی نکرد) همانند چنگ، چیزی جز رگ و استخوان و پوست از او باقی نماند (لاغر شد)

  10. چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش

    ز دیوار محرابش آمد به گوش

    هنگامی که از شدت ضعف، صبر و طاقتش را از دست داد و بیهوش شد، صدایی از دیوار محراب به گوشش آمد:

  11. برو شیر درنده باش ای دغل

    مینداز خود را چو روباه شل

    ای آدم مزور و حیله‌گر! برو و همانند شیر درنده باش؛ خودت را همانند یک روباه شل بر زمین نینداز

  12. چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر

    چه باشی چو روبه به وامانده سیر

    آنقدر سعی و تلاش کن که همانند شیر، از تو هم چیزی باقی بماند (بیشتر از روزی خودت بدست آوری) چرا خودت را همانند روباه به ته مانده غذای دیگران سیر کنی؟

  13. چو شیر آن که را گردنی فربه است

    گر افتد چو روبه سگ از وی به است

    کسی که همانند شیر گردنی چاق دارد (همانند شیر قوی است)، اگر همانند روباه خودش را بر زمین بیندازد، سگ هم به او شرف دارد و از او بهتر است.

  14. بچنگ آر و با دیگران نوش کن

    نه بر فضله دیگران گوش کن

    روزی خود را به چنگ بیاور و آن را به همراه دیگران بخور نه اینکه منتظر ته‌مانده غذای دیگران باشی

  15. بخور تا توانی به بازوی خویش

    که سعیت بود در ترازوی خویش

    تا توان داری، با کمک زور بازوی خودت روزی‌ات را بدست بیاور که تلاش تو در ترازوی تو قرار می‌گیرد.

  16. چو مردان ببر رنج و راحت رسان

    مخنث خورد دسترنج کسان

    همانند مردان، رنج و سختی بکش و مایه راحتی و آسایش دیگران باش. این مرد بی‌غیرت است که غذایش را از دسترنج دیگران بدست می‌آورد.

  17. بگیر ای جوان دست درویش پیر

    نه خود را بیگفن که دستم بگیر

    ای جوان! از درویش پیر دستگیری کن نه اینکه خودت را به زمین بیندازی تا دستت را بگیرند

  18. خدا را بر آن بنده بخشایش است

    که خلق از وجودش در آسایش است

    خداوند به آن بنده‌ای می‌بخشد که مردم از وجود او در آسایش باشند (مایه آسایش دیگران باشد)

  19. کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست

    که دون همتانند بی مغز و پوست

    سری که عقل داشته باشد، بخشندگی می‌کند که فرومایگان نه مغز دارند و نه پوست

  20. کسی نیک بیند به هر دو سرای

    که نیکی رساند به خلق خدای

    کسی در دنیا و آخرت خوشی می‌بیند که به خلق خدا نیکی کند.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (10000 تومان)
روباه بی دست

  • روبهی-روباه-روبه

    روباه
    روبه
    جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود.
  • درویش

    درویش
    فقیر، تهی دست
    صوفی، قلندر
  • چنگش

    چنگ
    از سازهای زهی باستانی ایران. در زمان‌های قدیم، به جای سیم‌های فلزی، از تارهای ابریشم بافته شده، برای ایجاد صدا، استفاده می‌شده است.
  • تیمار

    تیمار
    خدمت و غمخواری
    فکر و اندیشه
    پرستاری
  • دغل

    دغل
    مکر و حیله و ناراستی
    قمار
  • فضله

    فضله
    باقی‌مانده و بقیه‌ی چیزی
  • مخنث

    مُخَنَّث
    مردی که مردانگی نداشته باشد

شخصی روباهی دید که دست و پا نداشت. از مهر و آفرینش خداوند در شگفت ماند

که این موجود چگونه می‌تواند زنده بماند؟ با این بی دست و پایی، از کجا روزی‌اش را بدست می‌آورد؟

آن درویش رنگ پریده، در حال اندیشیدن به این موضوع بود که شیری پدیدار شد که شغالی را به چنگال گرفته بود.

شیر، شغال بیچاره را خورد. از خوراک شیر، ته مانده‌ای باقی ماند که روباه با خوردن آن سیر شد.

روز دیگر، باز هم اتفاقی از این دست رخ داد که بدان وسیله، آن کسی که روزی روباه را فراهم می‌آورد (خداوند) مقدار غذای لازم برای یک روز روباه را به او داد.

یقین، چشم مرد را بروی حقیقت باز کرد. رفت و به پروردگار تکیه کرد.

که از این به بعد، همانند مورچه‌ای به گوشه‌ای خواهم نشست. چرا که فیل‌ها روزی خود را از زور بازویشان بدست نیاوردند.

مدتی، چانه‌اش را به یقه‌اش فرو برد تا خداوند بخشاینده از دست غیب روزی او را بفرستد.

نه غریبه و نه دوست، هیچکسی غصه او را نخورد (به او کمکی نکرد) همانند چنگ، چیزی جز رگ و استخوان و پوست از او باقی نماند (لاغر شد)

هنگامی که از شدت ضعف، صبر و طاقتش را از دست داد و بیهوش شد، صدایی از دیوار محراب به گوشش آمد:

ای آدم مزور و حیله‌گر! برو و همانند شیر درنده باش؛ خودت را همانند یک روباه شل بر زمین نینداز

آنقدر سعی و تلاش کن که همانند شیر، از تو هم چیزی باقی بماند (بیشتر از روزی خودت بدست آوری) چرا خودت را همانند روباه به ته مانده غذای دیگران سیر کنی؟

کسی که همانند شیر گردنی چاق دارد (همانند شیر قوی است)، اگر همانند روباه خودش را بر زمین بیندازد، سگ هم به او شرف دارد و از او بهتر است.

روزی خود را به چنگ بیاور و آن را به همراه دیگران بخور نه اینکه منتظر ته‌مانده غذای دیگران باشی

تا توان داری، با کمک زور بازوی خودت روزی‌ات را بدست بیاور که تلاش تو در ترازوی تو قرار می‌گیرد.

همانند مردان، رنج و سختی بکش و مایه راحتی و آسایش دیگران باش. این مرد بی‌غیرت است که غذایش را از دسترنج دیگران بدست می‌آورد.

ای جوان! از درویش پیر دستگیری کن نه اینکه خودت را به زمین بیندازی تا دستت را بگیرند

خداوند به آن بنده‌ای می‌بخشد که مردم از وجود او در آسایش باشند (مایه آسایش دیگران باشد)

سری که عقل داشته باشد، بخشندگی می‌کند که فرومایگان نه مغز دارند و نه پوست

کسی در دنیا و آخرت خوشی می‌بیند که به خلق خدا نیکی کند.