کاربردهای خوی
-
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
-
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
-
الا ای هنرمند پاکیزه خوی
هنرمند نشنیده ام عیب جوی
-
خوی به دامان از بناگوشش بگیر
تا بگیرد جامه ات بوی گلاب