کاربردهای میان
-
بنفشه طره مفتول خود گره می زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
-
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
-
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
-
به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد
-
ببند ای مسلمان به شکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست
-
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی
-
یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان
بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست
-
صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگر
بینم که دست من چو کمر در میان توست
-
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم