در شکر بر عافیت حکایت دوازدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-شکر-بر-عافیت-حکایت-دوازدهم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. فقیهی بر افتاده مستی گذشت

    به مستوری خویش مغرور گشت

    فقیهی از بالای مستی عبور کرد و به پارسایی خودش مغرور شد

  2. ز نخوت بر او التفاتی نکرد

    جوان سر برآورد کای پیرمد

    به خاطر غروری که داشت، به او توجهی نکرد. جوان مست سرش را بالا آورد و گفت: ای پیرمرد!

  3. تکبر مکن چون به نعمت دری

    که محرومی آید ز مستکبری

    هنگامی که خداوند نعمتی به تو داده است، کبر و غرور نداشته باش چرا که نتیجه غرور، بی‌بهرگی است

  4. یکی را که در بند بینی مخند

    مبادا که ناگه درافتی به بند

    اگر شخص گرفتاری را دیدی، به او نخند مبادا که ناگهان خودت هم گرفتار شوی

  5. نه آخر در امکان تقدیر هست

    که فردا چو من باشی افتاده مست

    مگر نه اینکه تقدیر زندگی به گونه‌ای است که امکان دارد فردا تو هم مثل من، مست افتاده باشی؟!

  6. تو را آسمان خط به مسجد نبشت

    مزن طعنه بر دیگری در کنشت

    این تقدیر و سرنوشت بوده است که تو را به مسجد انداخته است، بنابراین به کسی که در معنبد کافران افتاده است طعنه نزن

  7. ببند ای مسلمان به شکرانه دست

    که زنار مغ بر میانت نبست

    ای مسلمان! به نشانه سپاس از آنکه سرنوشت به کمرت کستی زرتشتیان را نبسته است، دستت را به سینه‌ات بگذار.

  8. نه خود می رود هر که جویان اوست

    به عنفش کشان می برد لطف دوست

    کسی که به جستجوی دوست(خدا) است، به اراده خودش به سوی او نمی‌رود، بلکه، این لطف خدا است که او را به جبر، کشان کشان به سمت خودش می‌کشد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • مستوری

    مستوری
    پوشیدگی
    پارسایی و نجابت
  • نخوت

    نخوت
    تکبر، غرور، خودبینی
  • کنشت

    کِنِشت
    معبد یهودیان، عبادتگاه کافران
  • مغ

    مغ
    مغان
    مغ به معنی پیشوای دین زرتشتی است و مغان، جمع آن. مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند.
  • زنار

    زنار
    کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
    رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند
  • میانت

    میان
    وسط، درون، داخل، بین
    کمر
    مخفف همیان، کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند.
    غلاف کارد و خنجر و شمشیر
    جمع. گروه . جماعت ، میان جمع و در میان جمع
  • عنفش

    عُنف
    درشتی، سختی،‌قساوت