باب دوم در احسان حکایت یازدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-دوم-در-احسان-حکایت-یازدهم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)

  1. یکی در بیان سگی تشنه یافت

    برون از رمق در حیاتش نیافت

    شخصی در بیابان، سگی تشنه را دید که چیزی جز رمق در حیات او پیدا نکرد (از جان او تنها رمقی باقی مانده بود)

  2. کله دلو کرد آن پسندیده کیش

    چو حبل اندر آن بست دستار خویش

    آن شخص نیک مرام، کلاهش را به دلوی تبدیل کرد و عمامه‌اش را همانند ریسمانی به آن (کلاهش=دلو) بست.

  3. به خدمت میان بست و بازو گشاد

    سگ ناتوان را دمی آب داد

    کمربندش را برای خدمتگزاری بست و بازویش را باز کرد (=گشاده دستی کرد) و به سگ ناتوان مقداری آب داد.

  4. خبر داد پیغمبر از حال مرد

    که داور گناهان از او عفو کرد

    پیامبر از احوالات آن مرد آگاهی داد که خداوند گناهان او را بخشید.

  5. الا گر جفا کردی اندیشه کن

    وفا پیش گیر و کرم پیشه کن

    هشدار! که اگر ستم نمودی، باید نگران باشی، باید راه وفاداری در پیش بگیری و سخاوت پیشه کنی.

  6. یکی با سگی نیکویی گم نکرد

    کجا گم شود خیر با نیکمرد

    یک بار احسان در حق سگی، بی‌فایده نبود. کی خیر رسانیدن به انسانی نیک، بی‌فایده است؟ (بی فایده نیست)

  7. کرم کن چنان کت برآید زدست

    جهانبان در خیر بر کس نبست

    آنچنان احسان کن که از دستت بر‌می‌آید. خداوند در خیر رسانیدن را بر کسی نبسته است.

  8. به قنطار زر بخش کردن ز گنج

    نباشد چو قیراطی از دسترنج

    صدها رطل طلا را از گنج خود بخشیدن، به اندازه بخشیدن یک قیراط از دسترنج خود شخص، ارزش ندارد.

  9. برد هر کسی بار در خورد زور

    گران است پای ملخ پیش مور

    هر کسی به اندازه توان خود، بار می‌برد. برای مورچه، پای ملخ سنگین است.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)

  • دستار

    دستار
    عمامه ، پارچه ای که به دور سر پیچند.
  • میان

    میان
    وسط، درون، داخل، بین
    کمر
    مخفف همیان، کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند.
    غلاف کارد و خنجر و شمشیر
    جمع. گروه . جماعت ، میان جمع و در میان جمع
  • الا

    الا
    هان! بدان و آگاه باش
  • قنطار

    قنطار
    واحد وزن معادل حدود یکصد رطل
    مال بسیار و پوست گاو که پر از زر باشد.
  • گران

    گران
    سنگین، پربها، بسیار، بزرگ
    سخت و ناگوار